🍀part 4🍀💢خشم آلفا💢

442 113 21
                                    

صبح با سنگینی شیرینی رو قفسه سینه اش بیدار شد..
چانیول در اون لحظه خودش هم از زیبای نفس گیر امگاش تو حیرت بود!!

اونطور  که بکهیون سرش رو روی سینه اش گذاشته بود،موهای نرم سیلور  رنگش رو پیشونیش ریخته
بود،و لب های هوس انگیزش نیمه باز بودن آلفا
بیشتر به این پی می برد که این همه سال مقاومت

و صبر ارزشش رو داشته گرگ آلفا بخاطر داشتن همچین امگایی از خوشحالی زوزه میکشید،
آلفا با انگشت اشاره موهای بک رو کنار زدو پیشونیش رو نرم  بوسید..

زیبایی  محصور کننده جفتش قابل توصیف با کلمات نبود و اون سعی داشت تا تمام احساساتش رو
درون بوسه هاش خلاصه کنه!
شاید اگر کسی از افکار  پارک چانیول خبر داشت بخاطر حجم عشق و دلتنگی آلفا دچار حمله پانیک میشد!!!

حتی از صد متری فکر کسی هم  عبور نمی کرد،

که آلفای سرد و قدرتمندی مثل چان چنین احساسات

ناگفته ای داشته باشه چرا که آلفا هرگز به کسی اجازه نفوذ به حریم اش رو نمی داد حتی نزدیکانش هم از قائله مستثنا  نبودند....
بوسه ریزی به گونه بکهیون زد و آروم سرش رو روی بالشت گذاشت،
امگاش بخاطر پروسه دردناک مارک کردن، هنوز بیهوش بود و چانیول از این فرصت استفاده کرد تا صبحانه مقوی برای جفتش اماده کنه !!!
اما آلفا نمی دونست که امگاش اونروز هرگز چشم هاشو باز نمی کرد تا از مراقبت الفا لذت ببره!!

ساعت از ده صبح هم گذشته بود و این آلفا دو نگران میکرد ..

بکهیون اصولا باید تا الان بیدار میشد چون حداکثر زمان نیاز برای قبول کردن مارک چهار ساعت بود
اما الان دقیقا ده ساعت از مارک شدن  امگاش میگذشت...
آلفا بشدت کنجکاو بود تا جفتش رو بیشتر بشناسه،
همه چیز در باره پسر کوچیکتر چانیول رو به وجد میاورد از زیبای بی اندازه اش تا رایحه بیش از اندازه شیرینش، موضوعی  که بیشتر باعث کنجکاوی آلفا بود قدرت فرومون های بکهیون بود که پنجاه برابر بیشتر از یه امگای معمولی بود و این آلفا نگران میکرد!
نکنه جفتش بیماریی داشته باشه؟..
نگاه اخری به صبحونه کاملش انداخت و به سمت اتاق رفت ،با ورود آلفا به اتاق اولین چیزی که
دید ناله های ریز امگاش بود که از درد به خودش می پیچید...

چانیول تقریبا به سمت بکهیون پرواز کارد با لمس صورت امگا و دمای بالاش، بالاخره متوجه شد  که یه جای کار اشتباست!! 
_بکهیون ..بکهیونا .. چشماتو باز کن خوشکلم !!
زودباش بزار چشمای قشنگتو ببینم.. خواهش میکنم هیون!!!
اما بکهیون ذره ای به التماس های آلفا واکنش نشون نداد!

با عجله به سمت گوشی روی دراور رفت و شماره آقای یانگ دکتر خانوادگی‌شان رو گرفت...

به کمک توضیح های سریع دکتر کاسه آب سرد و حوله رو آماده کرد آروم روی پیشونی امگا میکشید
خودش رو لعنت میکرد که چطور اینقدر بی ملاحظه بوده و تو اولین دیدارشون امگا رو مارک کرده
حتی خودش هم نمی دونست چرا حال بد امگا رو به مارکش ربط داد اما ترس از دست دادن جفت زیباش باعث شد که نتونه به هیچ چیزی فکر کنه!!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 24, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Seducer eyes Where stories live. Discover now