سعی کرد قدمهاشو هم ریتم با معلم، محکم و منظم برداره. چند تقه به در خورد و باعث شد همهی بچهها روی صندلیهاشون جا بگیرن و به احترام معلمشون ساکت شن.
"همونطور که می بینین دانشآموز جدید انتقالی داریم. زودتر خودتو معرفی کن و بشین."
آقای جونگ با اون عینک تقریبا درشتش که روی نوک بینیش جا گرفته بود، بیحوصله گفت.
سری به نشونه تایید تکون داد و خودشو معرفی کرد.
"سلام، کیم نامجونم. از آشنایی باهاتون خوشبختم."زیر نگاه خیره چندین جفت چشم روی صندلیای که معلم ازش خواسته بود، نشست.
آقای جونگ وقتی از جمع بودن حواس بچهها مطمئن شد، درحالی که پشتش به کلاس بود، شروع به حل یکی از مسائل سخت ریاضی کرد.
نگاهش بین بچهها چرخید و روی بغل دستیش که کلاه هودیش مانع از نشون دادن صورتش میشد، ثابت شد.
لبهای خوشرنگ از هم فاصله گرفتهاش، توجه نامجون رو به خودشون جلب کرده بودند.
با تذکر معلم به سمت تخته برگشت و تمرکزش رو به کتاب دست نخوردهاش داد.
بالاخره زنگ خورد و آقای جونگ باعجله در حالی که نفس راحتی میکشید از کلاس خارج شد و همزمان پچ پچ بچهها هم شروع شد.
"هی!"
نامجون به سمت صدا برگشت و با پسر کیوتی روبهرو شد.
"من جیمینم. خوشبختم."
در جواب لبخندی زد و به جمع کردن وسایلش ادامه داد.
"نمیخوای جاتو عوض کنی؟"
از جاش پرید و به جیمین که دم گوشش زمزمه میکرد، با چشمای درشت شده زل زد.
"داری در مورد چی صحبت می کنی؟"
جیمین با انگشتش، اشاره کوچیکی به بغل دستی نامجون کرد.
"چرا باید بخوام همچین کاری بکنم؟"طبق خواسته جیمین سرش رو نزدیکتر برد.
"اسمش سوکجینه. همه توی مدرسه میگن که توسط روحها تسخیر شده. همش با خودش حرف میزنه و وقتی عصبانی بشه، بوم! میزنه طرفو میترکونه. انگار نیروی عجیبی داره. آخرین نفری که باهاش دعوا کرده الان توی بیمارستانه. با این حال اون یه آیدله و بخاطر قیافهاشم که شده، خیلی از دخترها حاضرن براش ساک بزنن."
"اوه!"
تنها چیزی بود که از دهن نامجون در برابر حرفهای عجیب و رک جیمین بیرون اومد.
ESTÁS LEYENDO
𝕬𝖗𝖈𝖆𝖓𝖊ঔৣ
Fanficیه شیطان هیچ وقت بی دلیل کاری نمیکنه. بی دلیل مثل یک فرشته به کسی کمک نمیکنه. بی دلیل جایی که در افسانه ها بهش تعلق داره ترک نمیکنه. بی دلیل زیر حرفاش نمیزنه اما وقتی یه شیطان بی دلیل عاشق کسی بشه، دست به هرکاری میزنه؛ اونم بدون دلیل. ۳س۴ق ❖︎ کاپل ا...