۴

239 8 0
                                    

بعد یک دقیقه دوباره پیام دادم:اوی
دو تا تیک خورد
قلبم داشت تند میزد ، احتمال بلاک شدنم رو،98 ممیز 63 درصد ارزیابی کردم
در کمال ناباوری گفت خیلی پر روییا !
گفتم : خب بگید به چی خندیدین ؟ زورتون میاد ؟
مهنوش : به عکس پروفایلت
من: ولی خنده دار نیست شاید از نظرشما خنده دار باشه اما نیست !
مهنوش: منم نظر خودمو گفتم
داشتم تایپ میکردم که دیدم ایز تایپینگه
مهنوش: شماره ی منو از دیوار برداشتی ؟
خب دیگه انگار وقت بلاک بود
جواب دادم : بله چطور ؟
مهنوش : مزاحم پر رو
من : ولی من که مزاحم نشدم
مهنوش: توی این دو روز کلی تماس و پیام داشتم که بذارید بردتون بشم و تورو خدا هرکاری بگین میکنم و یه سری حرفای عجیب غریب
من : اما من زنگ نزدم فقط پیام دادم که باهاتون آشنا بشم
مهنوش: میدونم ، منم اشتباه کردم خطی رو که باهاش تلگرام دارم گذاشتم تو دیوار
اینجا بود که با خودم گفتم پرهام اونقدری که فکر میکردی بقیه ی هم حس هات بیکار نبودن و اونام مثل تو عمل کردن،حتی شاید بی پروا تر
به مهنوش گفتم شما میسترسین؟
مهنوش: نه والا ،علاقه ای هم به اینجور چیزا ندارم
من: اوکی ولی بهت میاد
مهنوش : به چیم دقیقا ؟
من: تیپت،چهره ی سلطه طلبت ، جذابیت بی حد و حصرت و
مهنوش: و چی ؟
من : چشمات
مهنوش: وا چشمام چی داره ؟
من:اونقدری گیرا هست که بتونه هر مردی رو به زانو در بیاره
مهنوش : اموجی خنده
من در حال تایپ بودم که .. مهنوش نوشت : خب حالا تو میخوای برده ی من بشی ؟
من : یک درصدم شک نکنین که از ته قلبم میخوام
مهنوش: خب ببینمت
عکست رو بفرست
منم 3 تا از عکسامو که حس کردم توش عن خاصی ام و خوب افتادم واسش ارسال کردم
و بله جواب همیشگی ... مهنوش : تو که خوبی چرا برده ای ؟
من : خب مگه قرار بود زشت و بد قیافه باشم ؟
مهنوش: نه ولی فکر میکردم کسایی که اینطورین از اون دسته پسرایین که کسی بهشون پا نمیده
من: نه اتفاقا توی ما پسر خوبم زیاد هست اکثرمونم آدمای باهوشی هستیم
مهنوش: چه ربطی داره ؟
من : نمیدونم
مهنوش: خب حالا اگه ازت خواسم بیای پیشم و واسم بردگی کنی چه کارایی میکنی ؟؟ خدایا اخه این چه سوالیه ، این دختر با این همه زیبایی و جذابیت باید واسش مرد چه برسه به این که کاری کرد یعنی مردن براش حداقل کاریه که میشه انجام داد
فکری که تو سرم بود رو براش گفتم
تعجب کرد
شاید هیچوقت فکر نمیکرد تا این اندازه پرستیدنی باشه اما بود. واقعا بود
واسه همین انگار دیگه داشت مراحل پایانی مذاکرمون انجام میشد و فقط مونده بود چند تا امضا و مراحل اداری

دیوارDonde viven las historias. Descúbrelo ahora