(part.2)The forest of the god mountain

23 2 0
                                    

اونجا جنگل عجیبی بود..سنگ هایی که انگار تابوت بودن کنار هم چیده شده بودن..ادمای کوچولو ی تو تابوتای سنگی که دستاشونو رو سینه هاشون به هم گرده داده بودن
من دست اون فرد عجیبو به وسیله ی تیکه چوب گرفتته بودم خیلی خوشحال بودم که داشتم نجات پیدا میکردم
خنده ریزی کردم و گفتم..
+ما مثل دختر و پسرایی هستیم که با هم رفتن بیرون گردش!
-ولی این گردش اونقدرام رمانتیک نیست.
به راهمون ادامه دادیم..تا اون ازم پرسید:
-تو..نمیترسی؟
بهش لبخندی زدم و پرسیدم از چی؟
-عا..بیخیال
پس از مدتی قدم زدن به دروازه ی سنگی و قدیمی جنگل رسیدیم
-اگه همینطوری مستقیم بری میرسی به جاده کوهستان..خداحافظ!!
+تو همیشه اینجا میمونی؟یعنی اگه دوباره بیام میتونیم همدیگرو ببینیم؟
- اینجا جنگلیه که خدای کوهستان و اشباح توش زندگی میکنن.اگه داخلش پا بزاری راهتو گم میکنی و گم میشی..
بهش نگاه کردم،باد خنکی می وزید..
-تو نباید اینجا بیای.این چیزیه که اهالی روستا میگن..مگه نه؟
حرفاشو نادیده گرفتم و به روش لبخندی زدم و اسممو گفتم..
+من پارک یه بین هستم!! اسم تو چیه؟
چند لحظه با ماسک عجیب روی صورتش بهم نگاه کرد..یه احساس عجیبی داشتم..
+به هر حال من فردا با یه هدیه برای تشکر برمیگردم!!خدانگهدار!
شروع کردم به دویدن سمت جاده کوهستان..یه دفعه صداشو شنیدم!
-من وی هستم!
برگشتم طرفش ولی با جای خالیش رو به رو شدم
اون کجا رفته بود؟

،،به سمت خونه دایی حرکت میکردم تقریبا داشتم میرسیدمزیر لب اهنگیو زمزمه میکردم تا با حضور دایی جلوم به خودم اومدم،خوشحال اسمشو صدا زدم و به سمتش دویدم تا بقلش کنم که داد زد•بچه ی خنگ فکر نمیکنی گم شی؟یا اگه چیزیت میشد چی؟با دستش کوبید تو سرم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

،،به سمت خونه دایی حرکت میکردم تقریبا داشتم میرسیدم
زیر لب اهنگیو زمزمه میکردم تا با حضور دایی جلوم به خودم اومدم،خوشحال اسمشو صدا زدم و به سمتش دویدم تا بقلش کنم که داد زد
•بچه ی خنگ فکر نمیکنی گم شی؟یا اگه چیزیت میشد چی؟
با دستش کوبید تو سرم..سرم خیلی درد گرفت،نکنه داییمم یه شبح از نوع وحشی باشه؟ :|
با گریه پریدم تو بقلش..اونم پشیمون از کارش بقلم کرد
داشتیم به سمت خونه دایی میرفتیم که از دایی پرسیدم..
+واقعیت داره که توی جنگل اشباح زندگی میکنن؟
•کسی چه میدونه؟بالاخره اونجا جنگل خدای کوهستانه!این چیزیه که همه میگن.میدونی..بچه که بودم همیشه دلم میخواست اشباح رو ببینم برای همین گهگاهی با دوستام به جنگل میرفتیم،اونجا هیچ شبحی ندیدم ولی همش احساس میکردم از گوشه چشمم چیزایی ردمیشن.زمان بچگی خیلی احمق بودیم یادش بخیر!

این داستان ادامه دارد

Towards the forest of firefliesWhere stories live. Discover now