(۴) ... _._ __. _ / __ .._ ___ .. _. ._

85 23 18
                                    

از چپ رمزگشایی کنید. ترجمه‌ ابتدای پارت بعد...
نام پارت سوم: تیغ خیر
پیام آخر پارت سوم: از خود خودخواهت بگو

ذرات باقی مونده‌ی برف که روی نوک چمن‌ها سواری می‌کردن زیر نور و گرمای خورشید درخشیدن. کم‌کم مقدمات خداحافظی آماده می‌شد که تبدیل به قطرات خنک و زلال آب تبدیل بشن و راهشون رو به رگ‌های حیاتی همون سبزه‌های کم جون پیدا کنن. وقتی چان از در اصلی بیرون اومد تا همکلاسی‌هاش رو موقع رفتن به صف بشماره هنوز کارگرهایی بودن که برف‌های به جا مونده از طوفان چند روز پیش رو پارو می‌کردن. دستاش رو تا انتهای جیب کاپشنش فرو برد و با اینکه صبحونه‌ی گرم و مفصلی از صبح زود دلشون رو گرم کرده بود هنوز می‌شد موج خوابالودگی رو توی نگاهش دید. زیر لب، هر یه نفر که از مقابلش رد می‌شد جزو آمار کلاسی حساب می‌کرد و جواب سلامشون رو می‌داد.

چند لحظه‌ای گذشت تا سوبین کنارش ایستاد و کمی بعد هم نماینده‌ی کلاس دوازدهم بهشون ملحق شد. تا زمانی که مطمئن نباشن همه‌ی اعضای کلاس سر صف حاضرن باید منتظر بمونن و در صورت نیاز به خوابگاه برگردن تا پیگیر غایبین بشن. خیلی خوب می‌شد اگه سرپرستار به جز معاون، به نماینده‌ها هم اطلاع می‌داد اگه یکی از بچه‌ها به استراحت مطلق نیاز داره اما به قول معاون یه فعالیت کوچولو چه ایرادی بوجود میاره؟ هنوز نوجوونن و برای غر زدن سنی ندارن. دردسر از اونجا شروع می‌شد که پسرها اجازه نداشتن وارد محدوده‌ی دخترها بشن و اگه سویون و سوجین توی دستشویی خودشون رو بین لوازم آرایشی گم می‌کردن چان احتمالا همونجا پشت در عزا می‌گرفت. گرچند قانون وضع شده از سمت معاون برای نماینده محدودیتی ایجاد نمی‌کرد ولی چان هرگز خودش رو توی موقعیتی نمیذاشت که بخواد وارد دستشویی دخترها بشه؛ بنابراین میون هم که بینابین بچه‌ها پایین اومده بود با اشاره‌ی چان کنار در باقی می‌موند تا در صورت لزوم به خوابگاه برگرده.

فیلکس و چانگبین با هم از توی راهرو می‌اومدن و به محض ملاقات با نماینده‌اشون، فیلکس لپ چان رو کشید. چان دستش رو پس زد و اشاره کرد که زودتر راهش رو بگیره و بره. نیشخندش نشون می‌داد ایده‌های شوم اون پسر با یه کاسه سوپ داغ روشن شده بود و چان به قدری خمار خواب آشفته‌ی دیشب بود که توان باز کردن دهنش رو برای چرخوندن زبونش نداشت. شوهوا و سونهوا که دستای هم رو محکم گرفته بودن از مقابل نماینده‌ها گذشتن و تنها یه نیم نگاه پر واهمه به چان انداختن. امروز، جمعه، همون آخر هفته‌ای بود که سونهوا می‌ترسید اسمش رو به عنوان شاگرد ممتاز بخونن و فیلکس مثل یه قاتل سریالی تک‌تک راهروهای اون مدرسه رو دنبالش قدم برداره. کی بود که ندونه فیلکس روی شاگرد ممتازها حساسه و هر کاری لازمه انجام میده تا از رفتن به مرخصی پشیمون بشن؟ همه‌ی مدرسه می‌دونستن و اکثرا ترجیح می‌دادن ممتاز نباشن که در آرامش درسشون رو تموم کنن. به نظر میومد خواهرهای یه به قدری از ادامه‌ی تحصیلاتشون به این شکل کلافه و خسته بودن که ارزشش رو داشت یه بار ممتاز شدن رو امتحان کنن.

UCSBS 2: Warning AngelTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon