°• دفتر خاطرات جئون تهکوک•°
دفتر خاطرات عزیزم
اولین برگه از این دفتر رو میخوام با عشق واقعی تزئین کنم
بهترین خاطرات زندگیم از روز بعد از تولد 15 سالگیم شروع شد
روزی که من به خاطر چیدن یک گل رز از باغ قصر توسط نگهبان دستگیر شدم
شاید چیدن گل انقدر مهم نباشه ولی اگه اون گل تکه ای از باغ مادرم باشه قطعا برای پدرم جایی برای گذشت نداره
اون روز و هیچوقت فراموش نمیکنم ...
دیدن مردی که همیشه از قدرت و اقتدارش بین مردم صحبت بود چشمان مهربونش نشان از محبت پایان ناپذیرش بود
وقتی من و دید با لبخند باهام برخورد کرد منو کنار خودش رو صندلی بزرگ پادشاهی نشوند و در گوشم اروم زمزمه کرد
×بیا این راز بین خودمون بمونه
بعد از اون ساعت ها با پادشاه راجب موضوعات مختلف صحبت کردیم من در اون زمان بیشتر از سنم میفهمیدم
اینو به خاطر تفاوتم با بقیه همسن و سالام فهمیده بودم
پس وقتی زمزمه پادشاه و مبنی بر اینکه شاهزاده مو مشکی اش اومده شنیدم و عشق تو چشماش و که به سمت مرد رو به روم بود رو دیدم
سخت نبود که احساسات بینشون و درک کنم
اون روز پادشاه به من اجازه داد تا در قصر بمونم چون بیخانمان بودم این برام مثل هدیه ی تولدی از سمت اسمون بود
زندگیم وقتی شیرین تر شد که شاهزاده مو مشکی پادشاه و بیشتر شناختم
مردی مهربون که محبتی مثل مادر ها با من داشت
ماه ها گذشت تا اینکه یک روز پادشاه و شاهزاده من و صدا کردن
و برام از داستانشون گفتن
داستان عشق زیباشون اینکه پادشاه متوجه این بود که من چقدر از سنم بیشتر میفهمم باعث میشد با من راحت تر برخورد کنه
اون گفت و گفت از عشق بین خودش و شاهزاده و از سختی هایی که کشیدن...
پادشاه میگفت شاهزاده کیم ولیعهد سرزمین مجاور بود با وجود اینکه برادر ناتنی بزرگ تر از خودش داشت اما باز هم اون جانشین پادشاه میشد
ولی با وجود عشق بینشون این ممکن نبود
پس وقتی این خبر به گوش پادشاه کیم رسید که فرزندش عاشق پادشاه جئون شده
و تمام این مدت معشوقه اش بود شاهزاده رو ترد کرد و پادشاهی و به پسر بزرگش کیم نامجون داد
رابطه میان اونا شکراب بود تا سال گذشته
که پادشاه از دنیا میره و دو برادر بلاخره بعد مدت طولانی همو میبینن
قطعا کیم نامجون و کیم تهیونگ زمان سختی و به خاطر دوری تحمل میکردند
از اون زمان تاحالا همه چیز خوب بوده تا اینکه مردم بلاخره بابت نبودن ملکه و ولیعهد شکایت میکن
تا اینکه مادشاه با من ملاقات میکنه
مدتها شوکه بودم بابت فهمیدن اینکه پادشاه میخواد منو جانشینش کنه
پس روزی که مراسم جانشینی برگزار شد و من رسما پسر و جانشین جئون جونگکوک شدم
مردم با اینکه تا حدودی ناراضی بودن بازم حرف پادشاهشون و قبول کردن
...
ادامه دارد...

YOU ARE READING
𝕶𝖎𝖓𝖌 𝖋𝖔𝖗𝖊𝖛𝖊𝖗
Romanceجونگ کوک پسری ک ولیعهد و بعد مرگ پدرش ناچار به گذاشتن تاج پادشاهی روی سرش میشه... انجام دادن کار های که بهشون علاقه ای نداره و فقط از روی انجام وظیفست باعث میشه تبدیل به یک آدم سرد و خشک بشه ولی چی میشه اگه توی یک مهمونی با چیزی رو به رو بشه ک زند...