#6 بی خوابی

4.7K 902 11
                                    

Taehyung

تا صبح از فکر پادشاه خوشتیپی که با فاصله چند اتاق اونورتر خواب بود نتونستم بخوابم

با تقه ای که به در خورد و اجازه ورود من خدمتکار اومد
- جناب کیم پادشاه برای صبحانه منتظر شما هستن

با شدت از جام بلند شدم و بعد خروج خدمتکار لباس هام و پوشیدم و موهامو شونه کردم و روی پیشونیم ریختم
با فکر لمس دیشب جونگکوک و نوازشش روی موهام دستمو روشون کشیدم 

یعنی از موهام خوشش میاد اخه خیلی بهشون نگاه میکنه
شاید منم که فقط دارم الکی ذوق میکنم و توهم میزنم

با فکر اینکه منتظرمه بیرون اومدم و همراه یکی از خدمتکارا که راهنماییم میکرد به سمت سالن غذا خوری رفتم 
پشت یک میز خیلی بزرگ با یه عالمه صندلی نشسته بود
خدمتکار رفت صندلی اون سمت میز که خیلی از جونگکوک دور بود بیرون کشید
با تردید به سمت جونگکوک رفتم
-هیونگ میشه اینجا بشینم!؟
به صندلی کنارش اشاره کردم
+ ولی تهیونگ قانون اینکه باید اون سمت میز بشینی

سرمو کج کردم وگفتم
-ولی ازت خیلی دوره ... هیونگ

به چشماش نگاه کردم اونم به چشمام نگاه میکرد
قلبم تند میزد.  خیلی تند
سرشو تکون داد و خدمتکار صندلی کنارشو برام عقب کشید
با تشکر روی صندلی نشستم مشغول خوردن شدم

من واقعا شیفته اون شدم وگرنه چرا حتی غذا خوردنش هم باید برام جذاب باشه !؟!

𝕶𝖎𝖓𝖌 𝖋𝖔𝖗𝖊𝖛𝖊𝖗Where stories live. Discover now