Taehyung
تا صبح از فکر پادشاه خوشتیپی که با فاصله چند اتاق اونورتر خواب بود نتونستم بخوابم
با تقه ای که به در خورد و اجازه ورود من خدمتکار اومد
- جناب کیم پادشاه برای صبحانه منتظر شما هستنبا شدت از جام بلند شدم و بعد خروج خدمتکار لباس هام و پوشیدم و موهامو شونه کردم و روی پیشونیم ریختم
با فکر لمس دیشب جونگکوک و نوازشش روی موهام دستمو روشون کشیدمیعنی از موهام خوشش میاد اخه خیلی بهشون نگاه میکنه
شاید منم که فقط دارم الکی ذوق میکنم و توهم میزنمبا فکر اینکه منتظرمه بیرون اومدم و همراه یکی از خدمتکارا که راهنماییم میکرد به سمت سالن غذا خوری رفتم
پشت یک میز خیلی بزرگ با یه عالمه صندلی نشسته بود
خدمتکار رفت صندلی اون سمت میز که خیلی از جونگکوک دور بود بیرون کشید
با تردید به سمت جونگکوک رفتم
-هیونگ میشه اینجا بشینم!؟
به صندلی کنارش اشاره کردم
+ ولی تهیونگ قانون اینکه باید اون سمت میز بشینیسرمو کج کردم وگفتم
-ولی ازت خیلی دوره ... هیونگبه چشماش نگاه کردم اونم به چشمام نگاه میکرد
قلبم تند میزد. خیلی تند
سرشو تکون داد و خدمتکار صندلی کنارشو برام عقب کشید
با تشکر روی صندلی نشستم مشغول خوردن شدممن واقعا شیفته اون شدم وگرنه چرا حتی غذا خوردنش هم باید برام جذاب باشه !؟!
YOU ARE READING
𝕶𝖎𝖓𝖌 𝖋𝖔𝖗𝖊𝖛𝖊𝖗
Romanceجونگ کوک پسری ک ولیعهد و بعد مرگ پدرش ناچار به گذاشتن تاج پادشاهی روی سرش میشه... انجام دادن کار های که بهشون علاقه ای نداره و فقط از روی انجام وظیفست باعث میشه تبدیل به یک آدم سرد و خشک بشه ولی چی میشه اگه توی یک مهمونی با چیزی رو به رو بشه ک زند...