به اطراف نگاهی انداخت.
کسی نبود.
زود به طرف پرونده هایی که روی میز ریخته بودن برگشت.پرونده هارو یکی یکی باز میکرد.
فقط دنبال یک اسم بود.
کیم جنی.
همه این پرونده ها، پرونده های اسیر های کشور بودن.
متاسفانه کشور کره اونقدر حقیر بود که برای حفظ فرهنگ و ابروی نداشتش، با اینکه میدونست چه کسایی اسیر شدن اما اقدامی برای ازادیشون نمیکرد.جیسو هم دیگه قانونو یک کنار گذاشته بود.
حتی اگه آخرش مرگ هم باشه، باید خواهرشو پیدا میکرد.
اون تنها کسی بود که توی این دنیا داشت.قرار بود بهترین هارو پیدا کنه.
همشونو قرار بود برای پیدا کردن جنی، عروسک خودش بکنه.
پول و قدرت کافیو داشت."یک سرباز وظیفه شناس نباید اینکارو بکنه کیم جیسو."
پروندهای که درحال باز کردن بودو با شنیدن صدایی که از پشت سرش میومد، نتونسته بود باز کنه.
چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.
کسی نمیتونست مانعش بشه.
الان اگه اون شخص پشت سرش قرار بود مانعش بشه، هیچ درنگی قرار نبود بکنه وقتی داشت میکشتتش.پروندهرو روی بقیه ول کرد.
و به پشت سرش برگشت.یکی از منتخب هایی بود که میخواست کشور رو اداره کنه.
عصایی داشت و چاق بود.
با پوزخند روی صورتش به جیسو نزدیک شد.جیسو با خونسردی فقط تماشاش میکرد.
وقتی دو قدم دورتر از جیسو وایساد، دستشو به طرف صورت جیسو دراز کرد.
جیسو چشمامو به دست سوق داد."تو زن خوشگلی هستی. چرا میخوای عمرتو پای این مردم احمق بریزی؟"
وقتی دوباره به مرد نگاه کرد، پوزخندی زد.
"من باید اینکارو بکنم."
مرد هنوزم دستش صورت جیسورو نوازش میکرد.
اون دستای کثیف هم نمیتونستن مانعش بشن."نه نه. تو خیلی باارزشی. من میتونم-"
جیسو دستشو پشت گردن مرده انداخت و به طرف خودش کشید و کمرشو خم کرد.
صورتش حالا نزدیک گوشش بود.دستشو آروم به طرف اسلحهش برد.
چه خوب که خفه کن انداخته بود.
و چه بد که این منتخب قرار نبود به کره حکومت کنه.
آخرین حرفاشو به گوشش زمزمه کرد."اون دنیا میبینمت." و ماشهرو فشرد.
سنگینی جسم کثیف و مرده مرد روی بدنش افتاد.
اما بلافاصه هلش داد.اهی کشید و اسلحهشو روی میز گذاشت و دوباره به طرف پرونده ها برگشت.
از اینجا قرار نبود چیزی گیرش بیاد.
چون بجز اسم جنی هر چیزی بود.
YOU ARE READING
prisoner
Adventureکیم جیسو، برای پیدا کردن خواهرش که توی کشور همسایه اسیر شده بود با مامور داخلی لالیسا مانوبان و لرد بنگ چان کریستوفر هم دست میشه.