oneshot

587 101 220
                                    

معلم به بچه های جلوش نگاه کرد و گفت
-خب بچه ماهی ها... درس امروز درباره مروارید ها و ارزش اونها برای انسان هاست...

و بعد ادامه داد
-چیزی که انسان ها اون رو اشک مینامند برای ما به صورت طبیعی... مروارید های سفید هستند... بسته به میزان غم و اندوه... اندازه ی اونها متفاوه میشه...

یکی از بچه ماهی ها دستش رو بلند کرد و پرسید
-ببخشید معلم... پس چرا بعضی وقت ها وقتی مامای من گریه میکنه مرواریداش صورتیه؟

معلم خندید و گفت
-گفتم که... اشک های غم مروارید سفیده... و اشک های شادی...مروارید های صورتی ‌...

و بعد سرفه ای کرد و گفت
-شاید برای ما اونقدر ها هم با هم تفاوت نداشته باشند اما قطعا انسان ها اون مروارید های صورتی رو با ارزش تر و گرانبها تر میدونند...

یکی دیگه از بچه ماهی ها دستش رو بلند کرد و گفت
-معلم.. انسان ها باید واقعا موجودات جالبی باشند! من خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمشون!

بچه ماهی کنار دستش سقلمه ای بهش زد و اشاره کرد که ساکت باشه...

معلم این حرکتش رو دید و اخمی کرد و به بچه ماهی ای که ضربه رو زده بود گفت
-چنگ از خانواده ی جیانگ! این رفتار اصلا شایسته نیست!

بچه ماهی کمی خجالت کشید و عذر خواست... و معلم به بچه ماهی ای که سوال پرسیده بود گفت

-و در مورد تو لان جوان... قطعا انسان ها جالب و حیرت اور اند...ولی متاسفانه همونقدر هم سنگدل اند که ماهی های عادی رو میخورند و اگر دستشون به یکی از ما برسه برای به دست اوردن مروارید هامون ما رو به بردگی میگیرند!

و بعد سرفه ای کرد و ادامه داد
-ولی خیلی از مردم ما... گول اونها رو میخورند و به دنیای انسان ها میرن... این کار بجز درد هیچ چیزی نداره متوجه شدید؟

همه بچه ماهی ها یک صدا گفتند بله...

معلم دوباره درس رو از سر گرفت
-خون ما...در مجاورت با هوای ازاد بیرون از اب تبدیل به مروارید میشه ولی رنگش متفاوته...اونها هم صورتی میشن... اما خب خیلی از مروارید صورتی اشک شادی پر رنگ تر هستند! ما بهشون میگیم مروارید سرخ...

و بعد به بچه ها نگاه کرد و گفت
-انسان ها از مروارید های رنگی بیشتر خوششون میاد... اگه درباره اینکه هر قطره خون ما یه مروارید سرخ میشه بفهمند... قطعا همه ما رو خواهند کشت...

بچه ها وحشت زده نگاهش کردند که معلم خندید
-نگران نباشید بچه ماهی ها... شهر ما امنه... تا حالا هیچ انسانی نتونسته تا این عمق پایین بیاد...تازه حتی اگه هم بیاد شهر ما مخفیه‌...

بچه ماهی ها همه اروم گرفتند و بعضی ها لبخندی زدند...

معلم ادامه داد
-فقط یک نوع مروارید توی شهر ما بسیار با ارزشه... و اون هم هست؟

mermaidWhere stories live. Discover now