از دید بیاتریس
آهنگ تموم شد که یهو دیدم نایل از دستشویی در اومد و پشت سرش هم آمبر با چشمای پر دوید به سمت در و از اونجا خارج شد.
ب-آمبر؟آمبر؟آمبرررر ؟ نهههههههه ....آمبرررررررررررررررررررررر
دختره دیوونه چشاش پر بود و خیلی سریع میدوید و دوید به سمت خیابون.همون لحظه یه ماشین دقیقا جلوی اون ترمز کرد و خیلی آروم به اون برخورد کرد ولی اون چون اصلا سعی نکرد از خودش محافظت کنه با سرش افتاد زمین و یه لحظه جلوی چشام فقط دیدم که از سرش خون میاد.
-خانوم ؟خانوم خوبید ؟
پسره سر آمبر رو برگردوند به سمت خودش و وقتی صورتش رو دید به سمت عقب رفت
-آمبر ؟
ب-تو کی هستی ؟ آمبر رو از کجا میشناسی ؟
پسره جواب نداد و فقط داشت گریه میکرد و به صورتش نگاه میکرد اون و بغل کرد و سریع با ماشینش راه افتاد.
ب-هیییییی؟
-سوار میشی یا نه ؟ زود باش باید بریم بیمارستان.
از دید نایل.
رفتم تو و مشغول صحبت و خنده با کتی بودم که زین اومد.
ز-نایل؟
ن-همم ؟
ز-یه لحظه وقت داری؟
ن-البته..ببخشید...بله ؟
ز-تو به آمبر چی گفتی ؟
ن-اوه اومده چغولی کرده ؟ دختره ...
ز-اول تو از دست شویی اومدی و اون یه ذره قبل با گریه پشت سر تو به سمت در خروجی رفت و بیاتریس هم رفت دنبالش.الان نیم ساعت گذشته ولی نیومده.
ن-خب به من چه ؟
ز-نایل یکم احساس مسئولیت کن . چرا انقدر بد شدی ؟ به فکر آمبر نیستی لا اقل به فکر بئا باش.
ن-خو چی کار کنم؟
ز-بیا بریم بیرون دنبالشون.
ن-اه بابا باشه صب کن کتم رو بردارم بیام.
با ماشین می رفتم که یهو زین داد زد ..
ز-نگه داررررررررر.
پام رو تا ته روی ترمز گرفتم و یه صدایی اومد.
ن-یا خدا چی شد ؟
ز-پیاده شو ببین بیا بریم سمت اون جایی که پلیسها و مردم جمع شدن.
وااای خدا وقتی به اونجا رفتیم همه جا خونی بود.من متنفرم از خون... اه لعنتی.
ز-ببخشید جناب.میشه بپرسم اینجا چه اتفاقی افتاده ؟چرا انقدر خونیه ؟
-سلام یه خانوم حدود نیم ساعت پیش تصادف کردن.خیلی معذرت میخوام ولی من باید سریعتر برم تا با کسی که باعث این اتفاق شده صحبت کنم .
DU LIEST GERADE
magic eyes
Fanfictionیعنی این دختر چقدر میتونه تحمل کنه… . تمام بهتریناش رو از دست داده….. شاید واسه همینه دیگه نایل رو نمیخواد…. نایل تا کی میتونه دووم بیاره که آمبر ترکش کنه .?? چشم هایی به وسعت دریا….. که باعث همه اتفاقات میشن….