روز ها از ندیدنت گذشته و من همچنان دلتنگ رویَت هستم.
نکند دیگر قصد نداری من را ببینی و برای همیشه تنهایم گذاشتی؟
من که فقط از دور به تماشایت مینشستم و حتی ذره ای بهت نزدیک نمیشدم.
پس چی تورا آزرد که هنوز هم خودت را مخفی میکنی؟احساس غم و تنهایی، خورشیدت را محصور کرده زیبایم.
به دورم میچرخند و مرا میپرستند اما من حتی نمیتوانم چشم از جای خالی پررنگت بگیرم.
مِرکور با موهای خاکستری رنگ و تن براقش از همیشه به من نزدیکتر است.
دلبری میکند و من حتی بودنش را احساس نمیکنم.
تنها دنبال وجودیت تو هستم تا قلبم کمی ارام بگیرد.به مرکور نگاهی میاندازم، شباهت های کمی که با تو دارد، قلبم را بیشتر میفشارد ولی هیچ چیز، شبیه به تو، برای خورشیدت نمیشود.
وقتی چشمم نور کمی را از پشت زمین میبیند، همانجا گذر زمان از کار میافتد و نفسم بند میآید.
آن را درک نمیکنم. من که از اکسیژن تنفس نمیکنم، پس مرا چه شد؟
شاید به خاطر یکباره رسیدن بوی تن آبی و خنکت، از مایل ها فاصله به مشامم است.
اخر اکسیژن من، عطر تن شمیم توست.به فاصله بینمان چشم میدوزم؛ بیست و هشت روز که چیزی نیست. من برایت صبر میکنم.
به حرکات نم نم و اهستهی زیبایت فقط نظاره میکنم و چشم روی هم نمیگذارم تا به من برسی.
میگویند، ماه، نورش را از خورشید دارد، پس چطور خوشتر از من میدرخشی ای مهتابم؟
ولی اگر این درست باشد، پس بخشی از من جزوی از تو شده؛ حتی این لمس غیر مستقیم برای من کافیست.
روز ها و روز ها میگذرد و من حتی پلک نمیزنم و به آهستگی، نزدیک شدنت را به تماشا مینشینم.
وقتی اینگونه فاصله را پر میکنی و روبه رویم میایستی، فقط میتوانم زیباییات را تحسین کنم.
به اهستگی پلک میزنی و با خم کردن گردنت به سمت پایین، باعث ریزش گَردههای براقِ موهای نیلیات، روی مژههای بلندت میشوی.
_اومدی؟
+دیر ولی در اخر اره.
با لبخندی نرم و چشمهای خمار شدهات میگویی و من در همان لحظه متلاشی شدن خورشید را به چشم میبینم.
دلیلت برای این همه زیبایی چیست؟+قصد نداری اسمت رو بهم بگی؟
_هَریوس
گیج، برایت زمزمه میکنم و تو ریز میخندی.
+بلو...لو، خوشحالم میبینمت.
از همان فاصلهی دور زمزمه میکنی و من جدایی میانمان به چشمم پوچ آمد ای گیسو کبود.
+مدتهاست متوجه نگاه خیرهت روی خودم شده بودم.
به یکباره انگار سرم را زیر آب سرد فشار دادند.
نکند برای همیشه بخواهی بروی، ای محبوب من؟_این تقصیر من نیست؛ تو زیبایی و چشمان من، با نخ به تو وصل شدند.
+یعنی هرکسی که زیباست، بهش خیره میشوی؟
با دلخوری زمزمه میکنی و من دوست دارم از جایم کنده شوم تا تورا در آغوش بگیرم.
_کدام زیبا؟ این کلمه خود تو هستی، با وجودت زیبایی های دیگر فقط رنگ میبازند.
در انتها، لبخند کوچکی روی لبهای نازکت شکل میگیرد، با دلبری از من رو برمیگردانی و به راهت ادامه میدهی.
چقدر دیگر باید برای دیدنت صبر کنم ای دلبرِ دلبرده آبی پوشم؟
این همه انتظار برایت بس نیست؟افکار من پوشیده، گرفته و پر از توست.
این است خورشیدِ گرفته شده از تو.••••••••••••••••••••
مرکور همون عطارد خودمونه
و هریوس اینجوری شد که خب هلیوس ایزد خورشید بود و با هری ترکیبش کردم:">مرسی میخونید:)🌙☁️
YOU ARE READING
blou moon
Short Story[completed] او به دور من میچرخد و تو به دور او... او عاشق من است و تو عاشق او چرا نمیشود فقط تو باشی بدون او؟