سونگهوا نگاهی به جاده کرد و دست مینگی و روی شونش حس کرد...
مینگی_کی میرسیم؟...
سونهگوا_فکر...
یونهو_رسیدیم...
ماشین و کنار جاده نگه داشت و پیاده شد...
پشت سرشون جونگهو هم ماشین پارک کرد و همه یکی یکی پیاده شدن...
وویونگ چشماشو مالید و نگاهی به جاده و جنگل کرد...
![]()
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra. وویونگ_باید پیاده بریم؟...
یونهو در صندوق و باز کرد و مشغول دراوردن وسایل شد...
یونهو_اره وویونگ...مسیر و که میبینی نمیشه با ماشین رفت...
یوسانگ دستشو به ماشین گرفت و سعی کرد صاف بایسته...
خستگیش از دیشب و استرس و ترس الانش اذیتش میکردن و حس سرگیجه داشت...
سان کمک یونهو رفت و وسیله هارو روی زمین چیدن...
هونگ جونگ_خب...هرکی بیاد یه چیز برداره بین هم تقسیمشون کنیم...
یونهو یکی از چادرارو به سونگهوا داد و خودش گالن اب و سبد غذارو برداشت...
مینگی هم یه چادر و کوله کوه نوردیشونو برداشت...
زیر انداز و هم هونگ برداشت و سمت بچه ها رفت...
جونگهو خواست سبد غذارو برداره که یوسانگ روی زمین نشست...
با نگرانی سمتش رفت و صورتشو گرفت...
جونگهو_خوبی عزیزم؟...حالت بده؟...
یوسانگ بدون اینکه ماسکشو برداره سرشو تکون داد...
یوسانگ_نمیتونم راه برم جونگ...کمرم درد میکنه...سرمم گیج میره...
سونگهوا کنار یوسانگ نشست و موهاش و نوازش کرد...
وویونگ_جونگهو...به نظرم تو باش که اگه اتفاقی افتاد کسیو خبر کنی...
هونگ_راست میگه...شما بمونید...
یونهو سمت جونگهو رفت و روی شونش زد...
یونهو_اگه تا شب...قبل ۱۰ برنگشتیم...کمک بفرست...
![](https://img.wattpad.com/cover/272446069-288-k858118.jpg)
ESTÁS LEYENDO
🔮THE SPELL🔮
Terror[تمام شده✅] چند تا جوون کنجکاو که دنبال شایعه ی طلسم جنگل سیاه راهی اونجا میشن... چی درانتظارشونه؟... 🔮کاپل:یونهوا_مینجونگ_ووسان_جونگسانگ🔮 🔮ژانر:درام_ترسناک_ماوراءالطبیعه🔮 سلاممم هه سان هستم🤩🔮 امیدوارم دوسش داشته باشین❤❤❤🙌🏻