🔮THE SPELL🔮(part 3)

218 42 130
                                    

سونگهوا نگاهی به جاده کرد و دست مینگی و روی شونش حس کرد...

مینگی_کی میرسیم؟...

سونهگوا_فکر...

یونهو_رسیدیم...

ماشین و کنار جاده نگه داشت و پیاده شد...

پشت سرشون جونگهو هم ماشین پارک کرد و همه یکی یکی پیاده شدن...

وویونگ چشماشو مالید و نگاهی به جاده و جنگل کرد...

وویونگ چشماشو مالید و نگاهی به جاده و جنگل کرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

وویونگ_باید پیاده بریم؟...

یونهو در صندوق و باز کرد و مشغول دراوردن وسایل شد...

یونهو_اره وویونگ..‌‌.مسیر و که میبینی نمیشه با ماشین رفت...

یوسانگ دستشو به ماشین گرفت و سعی کرد صاف بایسته...

خستگیش از دیشب و استرس و ترس الانش اذیتش میکردن و حس سرگیجه داشت...

سان کمک یونهو رفت و وسیله هارو روی زمین چیدن...

هونگ جونگ_خب...هرکی بیاد یه چیز برداره بین هم تقسیمشون کنیم...

یونهو یکی از چادرارو به سونگهوا داد و خودش گالن اب و سبد غذارو برداشت...

مینگی هم یه چادر و کوله کوه نوردیشونو برداشت...

زیر انداز و هم هونگ برداشت و سمت بچه ها رفت...

جونگهو خواست سبد غذارو برداره که یوسانگ روی زمین نشست...

با نگرانی سمتش رفت و صورتشو گرفت...

جونگهو_خوبی عزیزم؟...حالت بده؟...

یوسانگ بدون اینکه ماسکشو برداره سرشو تکون داد...

یوسانگ_نمیتونم راه برم جونگ...کمرم درد میکنه...سرمم گیج میره...

سونگهوا کنار یوسانگ نشست و موهاش و نوازش کرد...

وویونگ_جونگهو...به نظرم تو باش که اگه اتفاقی افتاد کسیو خبر کنی...

هونگ_راست میگه...شما بمونید...

یونهو سمت جونگهو رفت و روی شونش زد...

یونهو_اگه تا شب...قبل ۱۰ برنگشتیم...کمک بفرست...

🔮THE SPELL🔮Donde viven las historias. Descúbrelo ahora