چی؟؟؟
من ک تو خونه خوابیدم....اینجا ک لوکیشن خونه منو داره...
پس چرا؟زنه روبروم داد زد و گف:برو تا پلیس و خبر نکردم و منو از خونه بیرون انداخت
اینجا چه خبره؟؟قضیه چیه؟
فک کنم باید یه سر به اداره ی پلیس بزنم...
تو راه ایستگاه ک بودم متوجه منطقه ی متفاوت روبروم شدم
حتی مردمم متفاوت بودن حالا ک دقت میکنم حتی گوشی هوشمند الانو هم ندارن
بزور سعی کردم ایستگاه پلیسو پیدا کنم
دم در زده بود سال 2011 ...
ینی چی چه وضعشهه
چرا بجای 2021 زده 2011
تنها چیزی ک سریع بنظرم رسید این بود ک برم پیش جیسو
اون مطمئنا امروز از بیدار شدن من ناامید شده و زود رفته
با این حرفا سعی میکردم به خودم دلداری بدم ولی مغز من بود ک رد داده بود
راه مدرسه رو دوییدم..خداروشکر این مدرسه هنوز اینجاس
رفتم داخل ...دیدم ک همه لباس فرما قدیمیه...دخترا شلوار گشادشونو زیر دامن پوشیده بودن...
پسراهم کت شل و ولی داشتن
یادمه وقتی کتاب خونه ی مامانمو میگشتم عکسای دوران دبیرستانشو دیده بودم و این لباسا خیلی شبیه اون لباسا بود
سعی کردم حواسمو از اون بچه های غریب وردارم و به سمت کلاسمون برم
دوییدم و وقتی به در کلاس رسیدم دستگیره رو محکم کشیدم
هرچقد چشم گردوندم فقد با دکوراسیون متفاوت روبرو شدم
همینطور ک چشمم توی کلاس میچرخید رو یه شخص اشنا ته کلاس وایساد...
شناختمش...اون هوانگ هیونجینه همون دبیر مو بلوند ولی الان روبروم یه پسره دبیرستانی با موی مشکیه...------------------------------
امیدوارم دوسش داشته باشید:)
ووت بدید لطفا♡
YOU ARE READING
Shining Star:") Hyunin
Fanfictionیه پسره 18 ساله ک زندگی عادیشو میگذرونه ولی از روزی ک معلم جدید براشون اومد اتفاق عجیبی براش افتاد.... #hyunin