JimMeow

2.2K 197 8
                                        

Genre: Romance, Fluff, Hybrid, Smut

__________


تلو تلو خوران وارد اتاق شد ؛ فقط چند شات نوشیده بود اما دیدش تار شده و تعادلی تو راه رفتن نداشت.

برای خوشگذرونی با دوستاش کلاب رفته بود و هنوز با فکر به مسخره بازی‌های اونها خندش میگرفت.

ولی حالا تو دردسر افتاده بود! ساعت یک نصفه شب رو نشون میداد ؛ فضای اتاق خواب تاریک بود و از ترسش نمیتونست حتی آباژورُ روشن کنه!

سعی کرد بدون ایجاد سر و صدایی ، قدم‌های آرومی برداره تا به تختش برسه.

چشم‌های فندقیش که به درشت ترین حد خودشون رسیده بودن ، به تخت رو به رویی زل زده و هر لحظه منتظر بیدار شدن هم اتاقی حساسش بود تا به خاطر اینکه بیدارش کرده ، داد و بیداد بکنه.

بالاخره مسافت دو متریِ از در تا تختش رو طی کرد و تونست بدن خسته‌شُ روش رها کنه.

با وجود مستی کمی که داشت اما مغزش هنوز در حال فعالیت و تحلیل موقعیت بود.

قطعا یه چیزی سر جاش نبود! تو این شش ماهی که با هم اتاقی‌ش زندگی کرده بود ، اگه هر قانونی که توسط اون پسر گذاشته شده بود رو نادیده میگرفت حتما بعدش به طرز عجیبی بلایی سرش نازل میشد!

وقتی باهاش آشنا شد نقشه چید که حتما مخ دانشجوی جذاب رو بزنه اما با شناختن شخصیت واقعیش ، جرئت نزدیک شدن بهش رو هم نداشت.

فهمیده بود هم اتاقیش انقدر منزوی و بداخلاقه که حتی دوست صمیمی هم نداره! البته که ابهت و ترسناک بودنش رو نمیتونست فاکتور بگیره ؛ همیشه حرف ، حرف اون بود.

عجیب بود چرا الان که اون کاری بهش نداشت ، جانگ‌کوک نگرانش شده بود!‌

خرگوش کنجکاو درونش صبر نکرد ؛ از جای گرم و نرمش بلند شد و به سمت تخت رو به رویی رفت.
روتختی جمع شده و اثری از اون نبود ؛ شلوارک و تیشرتی هم پایین تخت افتاده بودن.

با تن صدای پایینی اسمش رو صدا زد.
- جیمین؟!

با جواب نگرفتن ازش و ناامید از پیدا کردنش داشت برمیگشت که حرکت جسمی رو زیر روتختی دید!

بعد از اینکه روتختی رو کنار زد ، سریعا به سمت کلید برق رفت و روشنش کرد.

فکر کرد توهم زده! گربه‌ی خاکستری رنگی در حالی که موهای تنش از ترس سیخ شده با چشم‌های براقش بهش زل زده بود ؛ جانگ‌کوک هم دست کمی از اون نداشت.

هم اتاقیش از هر نوع حیوون خونگی بیزار بود _از همه موجودات حتی آدم‌ها_ اما حالا یه پیشی ملوس رو تختش که جزو با ارزش ترین دارایی‌هاشه نشسته بود!

با احتیاط جلو رفت و گربه رو کف دستش گذاشت. درسته که دلش برای کیوتی‌ش که با چشم‌های مظلوم بهش نگاه میکرد و به کوچکی کف دست خودش بود ضعف میرفت ؛ اما باید تا سر و کله پارک جیمین پیدا نشده از شرش خلاص میشد و تازه تخت هم چک میکرد که موی گربه روش نریخته باشه!

Jikook OneshotsWhere stories live. Discover now