Berry

819 90 25
                                    

Genre: Romance, Fluff, Smut

__________


- بِری؟

صورت جمع شده‌ش از یک نفس سر کشیدن شات جدید رو سمت پسر بزرگ‌تر برگردوند و باعث به هوا برخاستن خنده‌هاش شد. با چهره‌‌ای سرخ به جیمین که صداش زده بود نگاه کرد و با دوباره پر شدن شاتِ تو دست‌هاش، سرش رو به نشونه‌ی رد کردن نوشیدنی بدمزه تکون داد.

- خسته شدی؟!

باز جیمین بود که در طول اون شب حرف میزد و شات‌های جونگوک هم به جای خودش می‌نوشید. کوچک‌تر فقط سیب گلوی جیمین که بخاطر نوشیدن، بالا و پایین میشد رو زیر نظر گرفته بود و جوابی نمیداد. نیازی هم به جواب نبود وقتی این کسل کننده‌ترین قرارشون تو تمام سه ماه گذشته محسوب میشد. سه ماهی که از زمان دیدن جیمین تو همین کلاب، شروع شد.

جونگوک هر ثانیه‌ی اولین دیدارشون رو یادش بود. اون پسر واقعا حافظه‌ی قوی داشت پس به یاد آوردن مردی که اون شب گوشه‌ی کلاب نشسته بود و موهای بلوندش زیادی با چشم‌های عسلی رنگش مَچ بودن، کاری براش نداشت. خصوصا وقتی با خیره شدن‌های گاه و بی‌گاه، سبب معذب شدن جونگوک و به هم ریختن جشن تولدش شد.

با نشستن انگشت‌های جیمین روی گونه‌‌ی برجسته‌ش، چند باری پلک زد و ذهنش رو از مرور گذشته، پاک کرد.

- غرق چی شده بودی؟

لبخند کجی لب‌های پف کرده‌ی جیمین رو تزئین کرده بود و شیطنت عجیبی داخل عسلی‌هاش موج میزد. اون کاملا از تاثیرش روی پسر کوچک‌تر خبردار بود و البته که قصد تموم کردن اذیت‌هاش رو نداشت چون قرار نبود این قرارشون هم مثل بقیه، به بوسه‌ی شب بخیر ختم بشه!

- راستش اولین باری که دیدمت رو مرور میکردم.

جونگوک با تمام تلاشش برای ندزدیدن نگاهش از پسری که بی‌شرمی‌ش داشت گل میکرد گفت و انگشت‌هاش رو به ترقوه‌ی بیرون مونده از تیشرت جیمین، کشید.

- اون موقع که تا آپارتمانت دنبالت اومدم و بالاخره شماره‌م رو گرفتی؟

سر جونگوک از قهقهه‌ی ناگهانی به عقب پرت شد و بین خنده‌های کشیده‌ش، بریده بریده حرف‌ میزد که البته هیچ کدوم رو جیمین نمی‌فهمید و پای مست شدنش با همون دو سه شاتی که نوشیده بود، میذاشت.

بعد از مدت کوتاهی که خنده‌ی جونگوک قطع شد، جیمین دست‌هاش رو دور کمر پسر حلقه کرد و با اعتراض ساختگی گفت :«هی! بهم نخند، اون موقع چاره‌ای نداشتم!»

پسر کوچکتر بدون حرفی، سرش رو روی شونه‌ی جیمین گذاشت و چشم‌هاش رو بست. لبخندی که آخرین اثر از خنده‌‌ش بود، با پیچیدن عطر خنک جیمین زیر بینی‌ش و حس پوست گرم گردنش روی لب‌های نازک خودش، بیشتر کش اومد.

Jikook OneshotsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora