سر و صدای همیشگی پسرها از حالت عادی هم بیشتر بود و لیدر جوون کمکم داشت کم میآورد. اتاق انتظارشون بعد از مدت ها دوباره پر شده بود و هر ۹ نفر کنار همدیگه بودن. همه چیز مثل همیشه بود، چانیول و بکهیون با خنده همهی پسرها رو اذیت میکردن و با هیونگ عزیز و خوابالودشون که بعد از مدتها کنارشون بود، بیشتر از همه شوخی میکردن. مکنههای گروه با چشمهایی که زوم گوشی جونگین شده بود، پچپچ میکردن و دوباره به اسکرین گوشی خیره میشدن. کیونگسو رسپی شام دیشب رو برای تنها مرد ازدواج کردهی گروه و شیومین هیونگش توضیح میداد و لیدر گروه در حال سر و کله زدن با منیجر گروه بود.
قرار بود بدون هیچ استراحتی، بعد از اجرا به برنامهی رادیویی برن و سوهو داشت غرغرها و تذکرات منیجر رو گوش میکرد. تنها برنامهای که قرار بود برای پروموت آلبوم جدید برن، رادیو بود و چانیول توی گوش دوست پسرش از برنامههاشون برای تعطیلات چند روزه صحبت میکرد؛ که مکنهها با صدای بلندی اسمهاشون رو صدا زدن.
-چانیول هیونگ!
-بکهیون هیونگ!
پسرهایی که به همدیگه چسبیده بودن، سرهاشون رو بلند کردن و نگاهشون رو به مکنهها دادن.
-بکهیون هیونگ این سایت داره میگه با شینا از گروه پَسنی قرار میذاری، کلی عکس هم ازت هست.
بکهیون بدون اینکه بتونه واکنشی نشون بده، شوکه به جونگینی که با تکون دادن گوشی متن مقاله رو میخوند؛ خیره شد. امیدوار بود اون چیزی که فکرش رو میکرد، نباشه!
قد بلندترین مرد توی اتاق، با ابروهای گرهکرده و دستی که هر لحظه انگشتهاش بیشتر توی کمر دوستپسرش چنگ میشد؛ به جملات و توضیحاتی که جونگین میخوند، گوش میداد.
-بیون بکهیونِ اکسو که به تازگی خبر همکاری در پروژهی فیلم جدیدش رو به فنهاش داده بود، این بار کنار همبازیش دیده شد. رابطهی اونها خیلی نزدیک به نظر میرسه. واو هیونگ، یه عکس از بوسهاتون هم اینجاست!
چند دقیقه بعدی جو اتاق انتظار به خاطر مرد قد بلند طوری به نظر میرسید که جونگین پشیمون نگاهش رو توی اتاق گردوند؛ هالهی سیاهی دور چانیول رو گرفته بود و نپیچیدن صدای بم و شادش، جو اتاق رو خفه کرده بود.مردی که اسمش توی خبرها اومده بود، با چشمهای غمگین به دوست پسرش نگاه میکرد، چند بار نزدیکش شد تا باهاش حرف بزنه اما مرد قد بلندتر با جوابهای تک کلمه ای و تکون دادن بی میل سرش، باعث شد با ناراحتی عقب بکشه و به دوستپسر عصبانی و ناراحتش نگاه کنه. یکم بعد، وقتی که چانیول پیامی که بهش داده بود رو چک نکرد، دوباره سمتش رفت که با صدای منیجر وسط اتاق ایستاد.
-پسرا وقتشه!
پسرها ایستادن و پشت سر همدیگه از اتاق انتظار خارج شدن. با رد شدن بدون حرف چانیول از کنارش، پسر بزرگتر با سر پایین افتاده از اتاق خارج شد.
YOU ARE READING
Monophobia (oneshot)
Fanfiction❄Name: Monophobia 🌨Couple: Chanbaek 🌊Genre: Romance, Reallife, Smut ☃Writer: #fatemeas 🌫Teaser: