2. Friendship

257 66 18
                                    

دراکو با خستگی سرشو کوبوند روی کتاب جلو روش و غر زد
+پاتر احمق پاتر احمق پاتر احمق

احمق آخریو با حرص بیشتری گفت چون بنظرش هری پاتر احمق ترین آدم دنیاست، حتی اگه خودش نخواد.

ولی نه،
دامبلدور و چشم باباقوری احمق ترین آدمای دنیا بودن

دراکو هنوزم از دستشون دلخور و عصبانی بود و هنوز باور داشت که این فقط تنبیه دراکوعه و هری هم به اندازه اون تو اون ماجرا تقصیر داره

اون حتی اینو بهشون گفته بود ولی کوچکترین توجهی به حرف دراکو داده نشد..

دراکو به تمام راه حل های موجود برای از زیر این تمرین در رفتن فکر کرده بود حتی به اینکه میتونست خیلی اتفاقی یه معجون اشتباه به هری بده و هری رو بکشه یا قبل از مسابقه فلجش کنه بزاره بمیره هم فک کرد

اینطوری تا آخر عمرش هیچ خبری از پاتر ها نمیشنوه و پدرش هم بهش افتخار میکنه. این نقشه خیلی ساده و بی‌نقص بنظر می‌رسید ولی یه مشکلی بود...

دراکو نمی‌خواست آدم بکشه حتی اگه اون آدم هری پاتر باشه.

(فلش‌بک)

د: طبق گفته های الستور، هری هنوز راه حلی برای اولین مسابقه پیدا نکرده و ازونجایی دراکو دانش آموز باهوش و خیلی خوبی هست،
ما تصمیم گرفتیم که دراکو برای گذر کردن از هر سه مرحله به هری کمک کنه.

دراکو: ولی پروفسور اینطوری فقط من تنبیه میشم پاتر ککشم نمیگزه

د: این حرفو نزن دراکو، هممون میدونیم که شما دوتا چه دشمنی ای باهم دارید، شاید با اینکار بین شما دوتا هم خوب بشه

دراکو نگاهی پر از انزجار به هری انداخت و دید که هری هم همینکارو کرد

دامبلدور با جمله ی بعدی دراکو رو کاملا بهت زده کرد

"پس یادت باشه دراکو، اگر هری پاتر تو مسابقه بمیره، مسئولیتش گردن توعه، میدونم که از پسش بر میای"

(پایان فلش‌بک)

هری که خسته تر از دراکو بود بدون اینکه متوجه چیزی که دراکو گفت بشه، خمیازه کشید و گفت
_برای امشب بسه مالفوی، بهتره بریم بخوابیم

خب...اون دوتا از وقتی که کلاس هاشون تموم شده بود به کتابخونه رفته بودن و الان ساعت یازده شب بود و یعنی اونا ۷ ساعت تمام تو کتابخونه بودن

دراکو هومی کشید و از جاش بلند شد و دوتا کتابی که جلوش بود رو گذاشت سر جاش و به طرف در رفت. هری هم بقیه کتابارو گذاشت تو قفسه و دنبال دراکو راه افتاد

راهرو ها تاریک و خلوت بودن و هیچکی بجز اون دوتا اونجا نبود

بالاخره به جایی رسیدن که باید از هم جدا میشدن و هرکدوم به خوابگاه خودشون میرفتن

هری تصمیم گرفت چیزی که تو فکرش بود رو به زبون بیاره و امیدوار بود که دراکو واکنش خوبی نشون بده چون از همون روز اول هری حدود هزار تا تا کنایه و غر شنید و این وضعیت خیلی از نظرش واقعا غیرقابل تحمل بود.
پس با صدایی که به زور شنیده می‌شد دراکو رو صدا زد

+چیه پاتر

هری با لحن محکم دراکو هول شد و به تته پته افتاد
_امم خب می‌.. میخواستم بگم که...تو این مدتی که قراره امم باهم بگذرونیم تنبیهمونو میشه که امم باهم دوست باشیم.. منظورم اینه که دعوا نکنیم؟

و سریع اضافه کرد: فقط تا آخرین مسابقه

دراکو که عملا خواب از سرش پریده بود متعجب به سمت هری قدم برداشت
+یعنی تو داری بهم پیشنهاد دوستی میدی؟

هری سرشو تکون داد

دراکو پوزخندی زد و هری فکر کرد که الان رگبار کلمه های تمسخر آمیزو بهش میبنده ولی این اتفاق نیفتاد و در کمال تعجب پوزخند دراکو خیلی سریع به لبخند دلنشینی تبدیل شد

+قبول میکنم پاتر

هری هم متقابلا بهش لبخند زد و دستشو برای دست دادن با دراکو دراز کرد و دراکو هم به نرمی باهاش دست داد

اونشب هری با نشاطی که نمی‌دونست دقیقا دلیلش چیه به خوابگاه رفت و یکی از راحت ترین شبای زندگیشو بدون هیچ کابوس و نگرانی ای طی کرد. البته دراکو هم دست کمی از هری نداشت و کسی که دیوانه وار عاشق خوابه و هیچجوره از خوابش نمیگذره از خوشحالی کل شبو نخوابید..

هری پاتر واقعا استثنایی عه چون کاری کرد که دراکو مالفوی کل شبو بیدار بمونه

***

دراکو خیلی خوابالوعه دوسش داشته باشید

Tonight - DrarryWhere stories live. Discover now