part 1: him

1.1K 136 7
                                    

با صدای بلند برخورد دست فرمانده به میز سرشو بلند کرد و به چشماش خیره شد

- اصلا حواست به من هست ؟

نگاهی به نقشه انداخت و بی حوصله از جاش بلند شد

- همه چیز کاملا واضحه ، برای چی سعی میکنی سختش کنی؟

اون اما خیال نداشت دست از این بحث بکشه

- نمیخوام چیزی خراب بشه ، من تمام سعیمو کردم که تا اینجا همه چیزو به بهترین شکل جلو ببریم ، نذار شرایط غیر از این باشه...

بی توجه به فرمانده سمت ورودی چادر رفت و خم شد

- میخوام مثل همیشه بهت اعتماد کنم . توام جواب اعتمادمو میدی، درسته؟

شاید اگه جوابشو میداد به نفعش بود، این بهترین فرصت بود تا تواناییاشو نشون بده ، اما اون نیازی نداشت براش تلاشی بکنه .. این خودش بود ، بدون ذره ای تغییر .. مثل همیشه.

با بیرون رفتنش از چادر تمام سربازا به سمتش برگشتن و احترام گذاشتن ، نیم نگاهی بهشون انداخت و به سمت مخالف رفت... امروز میتونست خسته کننده تر از اینم باشه؟
همه چی روال خودشو داشت ..
فقط یه چیز میتونست همیشه دیوونه کننده تر از همیشه باشه.
با فکرش پوزخندی زد ، کجا میتونست باشه؟ شاید میتونست یکم آرومش کنه ولی اون حتی حوصله حرف زدنم نداشت .. همه چیز سخت و پیچیده شده ، آرزو کرد کاش بتونه درمانش باشه .

وقتی به خودش اومد جلوی چادرش ایستاده بود و سربازی که ازش محافظت میکرد با ترس بهش زل زده بود

- فرمانده اسمیث برنگشتن ؟
با جدیت پرسید

سرباز با خودش فکر کرد چقدر خوش شانسه که اون مخاطب سوالش بوده
با دستپاچگی جواب داد

- ب...بله

بدون اینکه بهش اهمیتی بده کنارش زد و قبل از اینکه وارد بشه سمتش برگشت

- لازم نیست اینجا باشی ، میتونی بری..
- اما ...

نگاه خشکی بهش انداخت و قبل اینکه چیز دیگه ای بگه وارد شد

با دیدنش پوزخندی زد ، کاش با دیدنش انقدر ضعیف نمیشد

بازوش رو صورتش بود و احتمالا خوابیده بود
پاهاش از تخت نسبتا بزرگش به پایین تخت رسیده بود و این ینی وقتی لبه تخت نشسته بود خوابش برده بود
بالا تنه برهنش زیر نور کم مشعل گوشه چادر برق میزد و این باعث میشد نتونه نگاهشو ازش بگیره... غیر ممکن بود
جلوتر رفت
حالا روبروش بود .. دستاش سرد بود، ولی این باعث نمیشد با میل شدید لمس پاهاش مقاومت کنه
دستای کشیدش روی پارچه شلوارش قرار گرفت و انگشتاشو فشار داد
با تکون خوردن بازوش و متقابلا دیدن چشمای خستش احساس کرد دستاش گرم شدن
اون تمام چیزیه که واسه زندگی میخواد

لبخند زد و پسر بزرگتر میتونست روشن شدن صورتشو ببینه
باید بهش میگقت که بیشتر لبخند بزنه

- لیوای...

صدای خش دارش انگار قلبشو نوازش کرد

بدون حرف دستای گرمشو تو دستش گرفت
اون به این گرما احتیاج داشت ... لیوای محتاج گرمای اون بود... گرمایی که مثل یه آتیش گرم وسط برفای زمستونی وجودشو گرم میکرد

بی قرار به چشماش نگاه کرد
- بهت گفته بودم میام... قول داده بودم

لبخند زد و نیم خیز شد ... دستاشو رو کمرش گذاشت
- حالا که اومدی.. نزدیکم باش

جمله کوتاهش باعث شد لبخند کج پسرک عمیق تر بشه
جای دستای گرمش روی کمرش محکم تر شد و پسر کوچیک ترو وادار کرد روی پاهاش بشینه

دستاش حالا پائین تر اومد و روی روناش قرار گرفت
سکوت اتاق باعث شده بود نفسای سنگین شده پسرکش حالا کمی این سکوت معذب کننده رو بشکنه

- میخوام .. امشب مال تو باشم.. میخوام بهم بفهمونی اونی که همیشه فکر میکردم نیستم ، میخوام انقدر اسمتو داد بزنم تا همه بفهمن من کیم...
صورتش حالا روبروی پسر بزرگ تر بود
اونی که حالا، شکه شده به پسر بیقرارش نگاه میکرد

- من.. متعلق به توام... همیشه بودم.. متوجه میشی؟ اینکه تمام این مدت برای چی اینجا بودم....؟

نمیدونست چی بگه ... کاش میتونست بفهمه این لحظه واقعیه یا فقط یکی از همون توهماتیه که همیشه قبل خواب با خودش مرور میکرد
چشماش نمیتونست رویا یا واقعیتو از هم تشخیص بده.

دستای سردی که صورتشو قاب گرفتن... مهر تاییدی روی افکارش شد

- اروین....

با شنیدن اسمش انگار از خلسه بیرون اومد
نگاهش از روی چشماش سر خورد .. میخواست تا ابد به اون صورت خیره بشه.. صورتی که توی تمام زندگیش براش یادآوری عشقی بودن که هیچوقت به سرانجام نمیرسید...
عشقی که روزهای زیادی باید مخفی میشد ، عشقی که شاید هیچوقت نباید اعتراف میشد ، عشقی که یادآور شهوت خواستن تن اون پسر بود و روزی که هیچ چیز مانع بینشون نشد

اما کی میتونست منکر طعم عجیب و شیرین این لحظات بشه؟

دستای سردش نوازش وارانه روی موهاش میلغزیدن

- اروین...

اروین با بستن چشماش بهش یادآوری کرد که نباید ادامه بده
سرش روی شونش فرود اومد

- باید بهت میگفتم... اما.. تو هربار بهم یاداوری میکنی که چقدر احمقم ..

دستای کشیده و ظریفش دومرتبه روی موهاش نشست و وادارش کرد سرشو بلند کنه

- بهم نشون بده چقدر مشتاق بودی... اروین .. بهم ثابت کن حسم بهم دروغ نمیگه

Can You Promise Me? [Eruri]Where stories live. Discover now