part 4 : lust

662 90 0
                                    

نگاه لیوای روی صورت اروین کشیده شد ولی تا وقتی میخواست بپرسه " برای چی " خیلی دیر شده بود ..
اروین برش گردوند و دستشو زیر کمرش گذاشت و بلندش کرد ، و با این حرکت بهش فهموند که باید روی زانوهاش بایسته

لیوای سرشو برگردوند اما با بوسه های ریزی که روی کمرش نشست و عطر دیوونه کننده اروین.. پلکاش روی هم افتاد و نفسشو تو سینه حبس کرد

انگشتای پسر دوباره واردش شدن و لیوای نمیتونست دست از گاز زدن لباش برداره...

اروین با تکون دادن انگشتاش داخل پسرک سعی میکرد نقطه حساسشو پیدا کنه
لیوای روی زانوهاش ایستاد و درد شدید باسنشو نادیده گرفت
دستاشو به عقب برد و کمر ایروینو گرفت و به خودش کوبید

- تا کجا میخوای پیش بری؟

سر اروین روی شونش نشست

- ناله کن... بهم بگو بس کنم... اعتراض کن

لیوای ناخناشو تو پوست بی نقص مرد فرو کرد و اون این اشتیاقو درک میکرد
انگشتاشو خم کرد
زانو های پسر لرزید و دستاشو ستون بدنش کرد و به همون حالت قبلش برگشت

- میبینی؟ تو نمیتونی کنار من مقاومت کنی.. ولی تو پسر خوبی بودی... اینو خودتم میدونی

حرکت انگشتاشو سریع تر کرد و سر لیوای به بالا برگشت و آه بلندی کشید که نیشخند روی لبای اروین عمیق تر شد

دستشو روی عضو سختش کشید و آه مردونش باعث شد بدن کوچیک زیرش داغ تر بشه و پریکام بیشتری روی ملحفه های تخت بریزه...

دستای کم جون لیوای با حس کلاهک گرد و داغ عضو اروین روی ورودیش لرزیدن این دست اروین بود که روی سینش قرار گرفت و محکم اونو گرفت و به بالا هل داد
دستاشو روی دست بزرگ اروین گذاشت و با ورود عوضش به بدنش آه عمیق و طولانی مرد بزگترو با لذت گوش داد.. نمیخواست هیچ چیزیو از دست بده..  حتی نمیخواست صدای خودش مانع بشه که به صدای عمیق تنها عشقش گوش بده
زمانی که بدنشو با لذت بهش تقدیم کرده بود و حالا دستای اون بود که بدنشو سفت چسبیده بودن...

لمس بی رحم دست اروین که عضوشو لمس میکرد ، بیشتر و بیشتر تحریکش میکرد و حس درد و کشیده شدن دیواره های ورودیش باعث میشد از لذت نفس نفس بزنه ...

اروین حرکاتشو تند تر کرد
این دقیقا همون چیزی بود که تمام این مدت میخواست
حرکاتشو روی عضوش سریع تر کرد و گاز محکمی از شونه استخونی پسر گدفت که باعث خم شدن سر پسر شد تا بهش فضای بیشتری بده
و اون با کمال میل بوسه هاشو روی سر شونه های عرق کردش عمیق تر و خیس تر کرد..

نفس توی سینش حبس شد وقتی بار دیگه نقطه حساس زیر شکمش لمس شد و لذت عمیقی که به وجودش تزریق شد.. میخواست از سرخوشی فریاد بزنه.. قوس زیبایی به کمرش داد که اروین نفسشو بیرون فرستاد تا بتونه توانشو نگه داره و روی زانوش بایسته

لیوای احساس سرخوشی زیادی میکرد .. میخواست شده ذره ای این رابطه رو کنترل کنه اما انقد وزن اروین برای تن کوچیکش زیاد بود که نتونه بهش غلبه کنه ...

با فکرش لبخند کم جونی زد..

- آه اروین.... اروین...

یکی از دستاشو روی پهلوش گذاشت و فشار داد

پسر بزرگتر دستشو از روی سینش برداشت و روی صورتش گذاشت
توقع نداشت وقتی چند ثانیه با اوجشون فاصله دارن اون بخواد متوقفش کنه
به خودش لعنت فرستاد که چرا کنترلشو از دست داده و باعث شده پسرش اذیت بشه

- لیوای... خوبی؟ اذیتت کردم؟

اما وقتی لیوای از آروم شدنش استفاده کرد و بدنشو محکم به تخت کوبید ، تازه متوجه موقعیت شد...

- آه حقه باز عوضی...

لیوای که از لقبی که بهش نسبت داده شده بود خوشش اومده بود لبشو گاز گرفت و دستاشو رو سینه های مرد کوبید

- نمیخواستی که به این زودی تمومش کنی؟

اروین با لبخند دستشو بین موهای بهم ریختش برد و بعد لباشو با شست دستش لمس کرد

- نه تا وقتی که تو نخوای...

لیوای خم شد و همینطور که دوباره عضو داغ اروینو تو خودش فرو میکرد دندوناشو محکم تر روی لباش فشار داد...
اروین دستاشو روی کمر باریکش گذاشت و برای کمی هوا هم که شده ، لباشو از هم باز کرد تا بتونه نفس بکشه..

بالا و پایین شدن تن شهوت انگیز و زیبای روبروش چیزی نبود که بتونه چشم ازش برداره، کاش میتونست تا ابد تو این لحظه گیر بیوفته ...

لیوای نیشخندی زد و یکی از دستاشو روی شکم عضلانی مرد گذاشت و دست دیگشو به عقب برد و مشغول بازی کردن با بیضه هاش شد و از تاثیر حرکاتش روی بدن مرد و داغ شدنش... لذت برد...

اروین میدونست که لیوای میخواد با کنترل رابطه و به زیر کشیدنش ، قدرتشو نشون بده ..

اون هیچوقت نمیتونست این پسرو تمام و کمال به اختیار خودش دربیاره...

اروین دستشو دوباره دور عضو لیوای حلقه کرد ، چون از ریتم نامنظم حرکاتش متوجه نزدیک بودنش شده بود...

از دست آزادش کمک گرفت و نیم خیز شد تا پسری که با هیجان روش بالا و پایین میشد رو بین بازوهاش بگیره و خودش آخرین ضربه هارو کنترل کنه...
و همین حرکتش باعث شد عضوش تماما وارد لیوای بشه و پسرک با خنده شهوت آمیزی اسمشو صدا بزنه...

- بیا ..بیا عشق من .. زود باش

Can You Promise Me? [Eruri]Where stories live. Discover now