صدای های عجیبی میشنید...گنگ و نامفهوم...شبیه به صدای حرف زدن یه مرد...با احساس چیز سردی روی پیشونیش ، ناله ای کرد و سعی کرد بزاق خشک شده َش رو قورت بده...ناله ی دیگه ای کرد و کمی تو جاش تکون خورد...کم کم صدا ها واضح شدن و تونست صدایی که به شدت براش آشنا بود رو بشنوه..
-جیمین شی؟...میتونی صدامو بشنوی؟
سعی کرد چشماشو باز کنه یا حداقل چیزی بگه اما باز هم فقط ناله ای کرد و کمی تکون خورد...صدای دیگه ای که بازم بنظرش خیلی آشنا بود به گوشش خورد
+مطمئنی حالش خوب میشه؟...به نظر خوب نمیاد!
-اوه...تو باید به من اعتماد داشته باشی عوضی!
+دارم دارم...ولی آخه...ببینش...داره توی تب میسوزه و حتی نمیتونه چشماشو باز کنه...شک دارم اصلا به هوش بیاد..
-برو بیرون.
+چی؟...نه صبر کن..ببین من فقط...
-گفتم برو بیرون!
منتظر صدای دوم بود اما فقط سکوت بود و بعد از چند ثانیه صدای قدم هایی به گوشش خورد که به نظر میرسید برای صاحب صدای دوم باشه..نفس سختی کشید و سعی کرد چشماشو باز کنه اما درد شدیدی توی سرش پیچید و باعث شد دوباره ناله کنه و بعد صدای ضعیف هق هقش توی اتاق پیچید...صدای اول دوباره با ملایمت به گوشش رسید
-بیداری؟...میتونی صدامو بشنوی؟
چیزی مثل دستمال یا حوله ی خیس روی گردن و شونه هاش کشیده شد و بعد دستمال روی پیشونیش قرار گرفت..هقی زد و کم کم تمام هوشیاریش رو از دست داد....
توی بیهوشی تصاویر درهمی میدید و باعث میشد بیشتر عرق کنه و ناله کنه..آتش سوزی...دود....درد خورد شدن استخوان هاش...سوختن دونسنگش...
از بین اون تصاویر وحشتناک ، صدای بم و آرومی به گوشش رسید و باعث شد دوباره کمی هشیار بشه...کمی تکون خورد و صداها واضح تر به گوشش رسیدن اما هنوز نمیتونست چشماشو باز کنه
-دوباره داره نیمه هوشیار میشه..این پنجمین باره!
=خیلی گذشته...چرا کاری نمیکنی؟
-متاسفم من همه دانش و مهارتم رو به کار گرفتم اما ضربه سختی خورده...همین که از دستش ندادیم یعنی باید امیدوار باشیم که به زودی بیدار میشه...نگران نباشین!
جیمین بی اختیار ناله ای کرد و هق کوتاهی زد...انگشتای سردی رو حس کرد که با ملایمت و به آرومی گونش رو نوازش کردن و بعد موهایی که میتونست رو پوست گونه و پیشونیش حس کنه توسط همون انگشتا کنار زده شدن و به پشت گوشش هدایت شدن...انگشتا اینبار روی پیشونیش رفتن و مشغول نوازش پیشونی و موهاش شدن...اگر دردی که توی سر و تک تک سلولای بدنش رو حس میکرد نادیده میگرفت ، میتونست بگه داره از این نوازش ها و نگرانی صاحب اون صدا برای خودش لذت میبره...!
YOU ARE READING
𝓐𝓷 𝓪𝓬𝓱𝓲𝓮𝓿𝓮𝓭 𝔀𝓲𝓼𝓱 𝓸𝓻...?!🗡(𝔂𝓸𝓸𝓷𝓶𝓲𝓷 )
Romance•نام⸙ آرزوی براورده شده یا...؟!(چندشاتی) •ژانر⸙ رمنس ، انگست ، درام ، تاریخی ، اسمات •کاپل⸙ یونمین •رده سنی⸙ +۱۸ •خلاصه⸙ تاحالا شده از آرزویی که میکنین پشیمون بشین و با خودتون بگین کاش لال میشدم و یه همچین حرفی از دهنم بیرون نمیومد؟....خب باید بگم ک...