part 4(I'm lost)

24 4 6
                                    

سه یون:و اگه الان آشکارا بخامش ؟!
نزدیکش شدم
کوک: خب شاید بتونیم یکم شیطنت کنیم !
نیزیکتر شدم
و بوسه محکمی رو لباش گذاشتم
بعد چند ثانیه ازش جدا کردم
خواستم دوباره ببوسمش ک دستشو گذاشت رو لبم
سه یون: بی خیال ... من حتی بلد نیستم !
منم چیزی نگفتم و خودم و جفتش پرت کردم
همینطور ب سقف خیره شده بودم
تا حالا بوسه کسی انقد تحت تاثیر قرارم نداده بود ...
این دختر چطور جرئت کرده قلبم و بلرزونه
***
تقریبا چهار روز گذشته بود و روزها
از دیروز خسته کننده تر میشندن و هر روز گارد تهیونگ بیشتر میشد
اصلا دیگ حتی باهام حرف نمی‌زد
من ک نع ...
حتی با دوستاش هم حرف نمی‌زد
هنوز نمی‌فهمم مشکلش چیه ؟
با صدای زنگ ب خودم اومدم
دوییدم سمت کلاس
زنگ ریاضی
زنگی ک ازش متنفرم
واقعا درکشون نمیکنم یسری موجود عجیب غریب علم ریاضی و میخان چیکار اینا ک حتی نمیتونن پاشو بزارن دنیا آدما
سرمو گذاشتم رو میز و ب تهیونگ ک از اینجا از همیشه جذاب تر شده بود نگاه کردم
بعد چند دقیقه برگشتم اون سمت ک با نگاه مبهم جیمین مواجه شدم
داشت بهم یسری علامت میداد
خیلی آروم زمزمه کردم : چی میگی
ک ب بینیم اشاره کرد
دستمو ب معنی چی تکون دادم ک بلند شد و بلند گفت
جیمین: ا/ت  داره از بینیت خون میاد !
برگشتم ک با امواج خون تیره ای ک روی دفترم ریخته بود مواجه شدم
دستمو کشیدم رو بینیم
خیلی تیرس
هیون :ا/ت خوبی
کوک اومد جلو و خواهرش اومد از پشت موهام ب عقب برگردوند
کوک: ا/ت همون خون داره از دهنت می‌ریزه
با استرس و ترس دوییدم سمت دستشویی
taehyung pov:
با دیدن وضعیتش احساس کردم ضربان قلبم نمیزنه
اینطوری ک دویید بیرون
منم بلند شدم ک برم دنبالش
ک النا دستم و گرفت
النا : این ب ت مربوط نیست ته
برگشتم و محکم دستمو ازش کشیدم
+خفه شو
و با سرعت دوییدم بیرون
jungkook pov:

خیلی عجیب بود
این خون خیلی تیرس و بوی وسوسه کننده ای میده
اما خیلی قدیمیه ...

مثلا ۴۰۰ سال پیش!
taehyung pov:

نصف سالن دستشویی هارو گشتم تا بلاخره تو یکیشون
ا/ت و پیدا کردم
y/n pov:
هرچقدر روش دستمال میکشیدم تموم نمیشد
-بسههه .... بسه دیگه ... این چیه اخههه
با ترس جیغ کشید ک متوجه شدم در باز شد
تهیونگ اومد جلو دستام و از بازوهام گرفت
+ا/ت تو چت شده ...
با ترس نشستم کف زمین و ب زمین و لباسام ک خونی شده بودن نگاه کردم دستمو رو گوشام گذاشتم
و از ترس نالیدم
-تهیونگ نمیدونم اینا چیه
تهیونگ هم نشست و بغلم کرد
+خوب میشه ...پاشو ... زودباش ا/ت
دستمو کشید ک بلند بشم
تا بلند شدم گوشام سوت بلندی کشید
ک جیغ نسبتا بلندی زدم
دستشو دور صورتم قاب کرد
+چیشد ا/ت ؟ا/ت
صداش کم کم داشت خفه میشد
-ت..ته..تهیونگ؟ تو دوباره برگشتی
دستمو روی صورتش کشیدم
-خیلی منتظرت موندم !
taehyung pov :

چی داشت می‌گفت ... من ک کل مدت جلوی چشماش بودم
جایی نرفتم
دیگ صدایی ازش نیومد
ک چند بار ب صورتش زدم
+ا/ت ... ا/ت صدامو می شنوی.... ا/تتت
وقتی چیزی نگفت
دستامو زیرش بردم و براید استایل بغلش کردم
و بردمش سمت سالن بیمارستان
***
تقریبا ۱ ساعتی میشد هممون پشت در ایستاده بودیم
ک دیگه صبرم لبریز شد
رفتم و محکم ب در کوبیدم
و فریاد بلندی زدم
+دارین چ غلطی میکنین اون تو
کوک اومد دستمو گرفت
کوک: هی پسر آروم باش
هیون اومد جلو
هیون: چی چی و آروم باش ا/ت اون تو معلوم نیس چ بلایی سرش اومده ولی هرچی باشه پنجاه درصدش تقصیر توئه تهیونگ !
رفتم جلو
+چرا تقصیر منه؟
کوک: بسه هیون
تهیونگ : نع بزار بگه کوک ... چیکار کردم ک تقصیر منه؟!
یونا تند اومد سمتم و یقمو گرفت
کوک اومد و دستاش و گرفت
کوک: ولش کن نونا ... با اینکارا چیزی درست نمیشه
یونا : صبر کن کوک بزار بهش بگم ک اینطور مثل طلبکارا با ما حرف نزنه
برگشت سمتم و محکم حرفاشو رو قلبم کوبید
یونا : بزار بهت بگم تهیونگ شی... از اون موقعی ک برگشتی با النا جونت دوباره مثل قبل دیگ سراغ هیچکدوممون و نگرفتی و این کارت رو ا/تی ک خیلی پرحرف بود هم اثر گذاشت
از اون روز دیگ با منو هیون حتی هم کلام هم نشد
دیگ با کوک و جیمین حرف نزن
و ما ک هیچ با کسی ک مثل خواهرشه ...حتی با سه یون هم حرف نزد
دستشو از یقم کشید
یونا : امیدوارم قضیه و گرفته باشی .‌.. و یاد گرفته باشی بخاطر خواسته هات از ی دختر دیگ استفاده نکنی!
تازه فهمیدم قضیه چیه !
ولی منو ا/ت حتی عاشق هم نیستیم
دکتر اومد بیرون
دک: بهتون تبریک میگم ... ا/ت تا همین چند دقیقه پیش قلبش نمی‌زد اما مثل اینکه ب زندگیشون امیدوار شدن و دوباره برگشتن پیشتون ...
مدیر هان جلو رفت : پس دلیل اون خون های تیره چی بود ؟
جیمین : هوم ... تاحالا همچین چیزی ندیده بودم ! لعنتی خیلی وسوسه کنندس
آب نباتشو لیس بلندی زد
ک تهیونگ برگشت سمتش
+دهنتو ببند پارک جیمین
دوباره آب نباتشو کرد تو دهنش
جیمین : تو چرا حرصت میگیره ... ب ت چه آخه ؟ فضول
بی خیال این وراج رو مخ شدم رفتم سمت دکتر
+میشه ا/ت و ببینیم ؟! الان حالش خوبه ؟!
دک : بله ... افراد نزدیک بهش میتونن وارد بشن ! فقط بهشون فشار وارد نکنین
هیون : اوکی
با دستم جلوش و گرفتم
نیاز داشتم با ا/ت‌ حرف بزنم
برگشتم سمت مدیر هان
+میشه من چند دقیقه زود تر برم تو ... میخام باهاش حرف بزنم
هیون : تو چ حرفی داری با ا/تمون بزنی !
برگشتم سمتش و تقریبا اخمی کردم
+هیون ... چیزی بهت نمیگم پرو نشو
مدیر هان دستشو گذاشت رو شونم : ۱۰ دقیقه وقت داری بعدش ما میایم تو
مثل فشنگ رفتم داخل
y/n pov :

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 03, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

white lover🤍Where stories live. Discover now