♡little Duck_nammin♡

1K 89 5
                                    

Jimin pov :

از روند تکراریه و روزمره زندگیش کلافه شده بود
دلش تنوع میخواست
یه اتفاق جدید
هیجان
خب این برای فردی تو سن اون طبیعی بود
هر پسر ۲۰ ساله ای تفریح کردن رو به کار کردن و تلاش کردن ترجیح میده
ولی شانس تو این موردم باهاش قهر کرده بود
نمیفهمید که به دلیل کدوم گند نزدش از ۱۶ سالگی مجبور به کار شد
نکته مثبتش این بود که حداقل آویزون برا خودش نداره
لبه استخر کنار رییس پیرش وایساده بود و منتظر بود که شنا کردنش تموم بشه
ازینکه مجبور بود کل روزشو کنار این پیری بگذرونه متنفر بود
ولی خب درآمدش خوب بود و ترجیح میداد فعلا پشزی به احساساتش اهمیت نده
حالا چرا این پیری چرا یکی دیگه نه ؟؟
عصبی پاشو کوبید به زمین دیگه باید یه دوست پسر یا دوست دختر پولدار پیدا میکرد تا به روحیه جوونش ریده نشده بود
به شوگر ددی یا مامیم راضی بود فقط این ..

+چته اردک کوچولو

با شنیدن اون صدا اونم یهویی پشت سرش نیم سکته ای زد
برمیگرده و با لبخند به دوست خوشتیپ و خوش لباس رئیسش سلام میکنه

_خوش اومدین

+مرسی کوچولو

هر کسی تاکید میکنم هر کس دیگه ای بود که اونو کوچولو صدا میکرد قطعا مورد تهاجم وحشیانه پارک جیمین تخس قرار میگرفت ولی اون کیم نامجون بود و جیمین در برابر اون همیشه تسلیم بود
هرکی ندونه خودش که حالیش بود چقدر از دوست رئیسش خوشش میاد
البته ازون خوش آمدنا نه ها
ازون بدا
البته حقم داشت
اون خوشتیپ _ جذاب _ مردونه _ عاقل _ بالغ _ خوش هیکل _ خوش اخلاق _ مهربون _ و پولدار بود
پس هر آدم نسبتن عاقلی ازش خوشش میاد

و خب شایدم اون داشت خودشو گول میزد...
به هر حال که میخواست اینجوری فکر کنه و قصد تغییر طرز فکرشم نداشت
اصن فقط به خودش مربوط بود به بقیه چه ؟؟؟؟؟؟؟

_بفرمایید اینجا بنشینید آقاهم کمی دیگه شنا کردنشون تموم میشه
درد بی درمونی تو سر آقا بخوره ایشالا به امید خدا خبر مرگش
نه اینکه پرو باشه ها
نه
اون فقط از پیرای هیز متنفر بود و از شانس بیوتیفولش رئیسش نه تنها هیز بود بلکه چندین بار به جیمین پیشنهادای خاک بر سری داده بود
مثلا همین یک ساعت پیش که گفته بود دوست داره توی استخر با یک عروسک خوشگل سفید با لبای درشت و چشمای خمارو موهای بلوند زهرمار کنه و جیمینم اول عین منگلا گفت ازین عروسکا رو باید سفارش داد و زمانی منظور اون حرف زشتو فهمید که دستاشو روی باسنش حس کرد و این جمله رو شنید "همین الان یه عروسک سفارشی دقیقا همون شکل که میخوام برام ساختن انداختن جلوم "
و اون لحظه بود که جیمین دستشو محکم کنار زدو دهن باز کرد و اجازه داد هر صدایی که دلش میخواد با تن بالا ازش خارج بشه

×چخبر نام ؟؟

این صدای رئیس بیریختش بود

+سلامتی ..توهم انگار خوبی ..رفتی آب تنی

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Sep 11, 2021 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Oneshot.book Donde viven las historias. Descúbrelo ahora