(تهیونگ)
بعد این ک با هیونگ جدیدم تولدم و گرفتیم خیلی خوشحال شدم
اقای ارباب تو اتاقش رفت و من خیلی خوشحال شدم ک تو تولدم نیست و خیلی ناراحت شدم ک برای لیتلیم کادو گرفته فقط درسته ک از من بدش میاد پس باید از لیتلیم بدش بیاداها لیتلی من تازه فهمیدم میرم تو لیتلی من نمیفهمیدم چیه اربابم ک گفتم نفهمیدم دیگه وقتی هیونگم گفت فهمیدم
تقریبا یک ساعت قبل ک تولدم تموم شد وقتی اومدم تو اتاق رفتم حموم و الان دیگه اينجوری نبودم (منظورش پریوده)
خیلی خسته بودم تقریبا آخر شب بود و داشتم میترسیدم
از رو تخت بلند شدم و عروسکم و دست گرفتم یه حالتی بهم دست داد
(سوم شخص)
+شلام من اشمم ته ته هست تو اشمت سیه (سلام من اسمم ته ته هست تو اسمت چیه)
+اشمت تاتاست چ اشم کشنگی (اسمت تاتاست چ اسم قشنگی)
+اشم منم کشنگه
ملسییییی+منم دالم میتلسم
همینجور ک مثلا عروسکشم باهاش حرف میزد رفت سمت اتاق اربابش
بدون در زدن وارد شد و با اتاقی رو به رو شد ک نیمه روشن بود
رفت رو تخت و رو شکم اربابش ک ب کمر خوابیده بود نشست و بالا پایین میپرید
(جونگکوک)
با حس چیزی رو شکمم ک بالا پایین میپرید بیدار شدم تهیونگ بود و احتمال میدادم رفته تو لیتلی چون وقتی تو لیتلی نیست حتی جرعت این و نداره ک تو چشمام نگاه کنه
دو تا بازوهاش و گرفتم و انداختمش رو تخت ک جیغش رفت هوا
_هیشش هیشش الان هیونگم بیدار میشه
رو ی دست خوابوندمش ک اگه می خواستم بغلش کنم صورتش میرفت تو سینم
بغلش کردم ولی اینقدر وول خورد ک از بغلم در اومد و درباره اومد روم نشست
ولی ایندفه جای بدی نشست دقیقا رو دیکم اینقدرم داشت وول میخورد ک دیکم کم کم داشت بزرگ میشد
دوباره از بازوش گرفتم و انداختمش رو تخت و خودمم رفتم روش و ی چشم غره رفتم ک سریع چشماش پر از اشک شد
+بلو اونول(برو اونور)
و بعدش قطره های اشک بود ک از چشماش اومد پایین
رو تخت نشستم و اونم بلند کردم و بغلش کردم
_چرا داری گریه میکنی ها الکی گریه نکن لوس
تقلا میکرد ک از بغلم در بیاد و هی خودش و اینور و اونور میکرد
خب اون فقط ی بچه بود و مطمئنن زورش ب من نمیرسید و منم خیلی راحت گرفته بودمش
ESTÁS LEYENDO
My lovely tae tae (kookv)
De Todoکاپل: کوکوی، سپ ژانر: انگست، ارباب برده ای، اسمات، ، هپی اند، بی دی اس ام،لیتلی فیک جوریه ک فقط اولش میشه گفت ارباب برده ایه کل فیک اینطوری نیست و زیادم بی دی اس ام نیست