SEKAI= world

597 191 104
                                    

"نامه ی شماره 1
روش مزخرفی رو برای حرف زدن انتخاب کردم...میدونم...لازم نیست بهم بخندی..."

نگاهی به کاغذ های کج و کوله ای که از مهماندار هواپیما قرض گرفته بود انداخت.حتی اونطور که باید،رومانتیک به نظر نمیرسید...

"اولین باری که نامه مینویسم...یه جایی شنیدم حرف هایی که نمیزنیم چین و چروک روی صورت میشن وخب...میخوام من رو دوست داشته باشی.تو از چین و چروک متنفری...به خط های قشنگی که وقتی میخندی کنار چشم هات متولد میشن گیر میدی...از تار موی خاکستری لابه لای موهات شکایت میکنی و من عاشقشم.وقتی کنارمی،بدون اینکه متوجه باشی،بین تارهای دوست داشتنی و سیاه رنگ موهات دنبالش میگردم و وقتی پیدا میشه بهش لبخند میزنم.عجیب نیست که هر چیزی در ارتباط با تو عزیزه...چون تو برام عزیزترینی!"

جنس روغنی کاغذ،کنترل حرکت قلم رو برای سهون سخت تر میکرد.با به یاد آوردن حرف مهماندار به حماقت خودش خندید.

-برای پیچیدن دونات ها ازشون استفاده میکنیم.کاغذ مناسبی براتون پیدا نکردم قربان!

اون مهماندار به درد نخور با جمله های شیکی که استفاده میکرد!ولی مهم نیست...تو ارتفاع 2500 پایی از زمین،نیمه شب رو برای نوشتن حرف هایی که هیچ وقت به زبون نیاورده انتخاب کرده بود.

به چشم های بسته ی سوهو نگاه کرد که با نفس هایی منظم به خواب رفته و نور ملایم کابین ویژه ی هواپیما نیم رخ صورتش رو روشن میکرد.

همه به خواب رفته بودند و فقط چانیول بود که گاهی در حال زیر و رو کردن فایل های آهنگ،تو جاش جابه جا میشد.نگاهش به سادگی کای رو پیدا کرد که چشم هاش رو با چشم بند سیاه رنگی پوشونده بود ...

چه بی رحمانه پلک های بسته و مژه های کوتاهش رو از سهون دریغ میکرد.لبخند زد...

"شاید از هر کسی سوال کنی،جوابش رو ندونه...چرا یا کجا عاشق شدی؟از کی؟
ولی من دقیقا به خاطر دارم.از چشم هات شروع شد وروجک...سال پیش بود که فهمیدم بیش از حد معمول بهشون خیره میشم...یه چیزی درست نبود...
تو هیچ فرقی با کسایی که تا به حال ملاقات کرده بودم نداشتی.نمیتونستم دستم رو بلند کنم و روی یکی از خصوصیاتت بذارم و بگم ...آها،برای این متفاوتی...
راستش هیچ فرقی بین راه رفتن تو با سوهو هیونگ وجود نداره...ولی من به قدم هات خیره میشم و سعی میکنم با نگاه،متوقفشون کنم.
وقتی از جلوی چشم هام دور میشی بیچاره ترین آدم دنیام...خنده های بکهیون هیونگ بلند تره ولی خنده های تو منو به خنده میندازه و یه چیزی تو دلم حرکت میکنه...شاید احساسات نامرئیم برق میزنه و جرقه های کوچیکش،به در و دیوار قلبم برخورد میکنه..."

با یادآوریه مسئله ای، اخمی جذاب ابروهاش رو پیچ داد و دلخور سر کاغذ های استثناییش برگشت.

•°YOU ARE MY SEKAI°•Where stories live. Discover now