جونگ کوک خندید و تهیونگو به دیوار چسبوند
صورتشو نزدیک صورت لوسیفر کرد
لب پایینی لوسیفر رو به دندون گرفت و لیسش زد
لوسیفر نیشخند زد و از لباش فاصله گرفت
جونگ کوک دستشو روی پیراهن لوسیفر گذاشت و دکمه اولشو باز کرد
خواست دکمه دوم رو باز کنه که فلیکس کنارشون ضاحر شد
با نیرویی که از سر چوب دستیش بیرون زده بود
جونگ کوکو عقب کشید و توی قفسی همون موقع ضاحر شده بود انداخت
در قفسو بست و با حرص به طرف لوسیفر برگشت
لوسیفر خندید و گفت:تو یکی عصبانی نشو
فلیکس به دیوار کوبیدش و گفت:دهنتو ببند لوسیفر
لوسیفر آهی از روی درد کشید و گفت:چرا اینجوری میکنی
-:چون دوست دارم
':پسرمو ول کن
-:فعلا تا اروم بشه همین تو میمونه
':اون اینجاست
-:کی؟
':روح جهنم
-:حتما اومده پسر فرزندشو نجات بده
':عصبانیه
-:هوم
':بهتره زودتر از اینجا بری
-:من همیشه شکستش دادم این دفعم شکستش میدم
فلیکس گفتو دستاشو باز کردو روبه سقف داد زد:خودتو نشون بده
بعد از حرف فلیکس سکوت سنگینی توی اتاق حکم فرما شد
سکوت اتاق با ضاحر شدن روح سیاهی که زوزه میکشید شکسته شد
روح به سمت فلیکس حمله ور شد و خرناس کشید
جونگ کوک که از وقتی توی قفس زندانی شده بود از حال رفته بود به هوش اومد متعجب به لوسیفر که با نگرانی به اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود نگاه میکرد خیره شد
روح سیاه در قفسو باز کرد و جونگ کوک بیرون کشید
جسم جونگ کوکو بالا برد و با صدای ترسناکی داد زد:قربانی درگاه شیاطین رو اماده کردم
لوسیفر جلوی روح سیاه زانو زد و گفت:ازت خواهش میکنم ولش کن لطفا خواهش میکنم ولش کن
روح جونگ کوکو پایین اورد و گفت:میتونین کس دیگه ای رو جایگذینش کنین من باید اینو قربانی کنم
بغض لوسیفر شکست و با گریه گفت:ازت خواهش میکنم ولش کن
فلیکس و جونگ کوک با دیدن گریه های لوسیفر نگاهی بینشون رد و بدل شد
جونگ کوک خودشو پایین انداخت و کنار لوسیفر زانو زد
سر لوسیفرو بالا اورد و گفت:گریه نکن ددی
لوسیفر اشکاشو پاک کرد و گفت:من گریه نمیکنم اشعال رفته تو چشمم
جونگ کوک نخودی خندید و گفت:اره اره میدونم
روح جونگ کوکو گرفت و سرشو به زمین کوبید
خواست دوباره بالا ببرتش ولی فلیکس چوب دستیش رو به طرفش گرفت و ورد خوند
شیشه خالی رو بالا گرفت و روح رو داخلش جمع کرد
سریع در شیشه رو بست توی شنلش گذاشت
جونگ کوک بیهوش روی زمین افتاده بود و از سرش خون میرفت
فلیکس کنار زانو زد و دستشو روی سرش گذاشت
لوسیفر خودشو جمع و جور کرد و جونگ کوکو تکون داد:جونگ کوکا پاشوووو خواهش میکنم بلند شو
فلیکس ماده ای رو از شنلش بیرون اورد به دستش مالید
دستشو روی زخم سر جونگ کوک گذاشت و ماساژ داد
زخم سر جونگ کوک هنراه خونی که دور سرش روی زمین ریخته شده بود محو شد
لوسیفر جونگ کوکو بغل کرد و ناپدید شد
فلیکس شقیقه هاشو ماساژ داد و نفسشو بیرون داد
لوسیفر جونگ کوکو روی تخت گذاشت و پتورو روی بدنش کشید
خودشم کنارش دراز کشید و به نیمرخ جونگ کوک خیره شد
جونگ کوک تکون ریزی خورد و دستشو روی سرش گذاشت
کمی سرشو ماساژ داد و به طرف لوسیفر چرخید
با لوسیفر چشم تو چشم شد و گفت:واو پسر باورم نمیشه گریه کردی اونم برای من
قطره اشکی از گوشه چشمش رها شد و با بغض گفت:تا حالا کسی نگرانم نشده بود چه برسه بخواد برام گریه کنم
لوسیفر لبخند زد و دستشو رو سر جونگ کوک کشید
پلکای جونگ کوک کم کم سنگین شد و خوابش برد
لوسیفر هم چشماشو مالید و خوابش برد
YOU ARE READING
strange world
Fanfictionجونگ کوک پسر نوزده ساله ای که به عنوان پسر لوسیفر برگذیده شده و پا به دنیای عجایب میزاره....