𝑪𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑻𝒆𝒂𝒌𝒐𝒐𝒌
𝑶𝒏𝒆 𝑺𝒉𝒐𝒕
𝑺𝒎𝒖𝒕
𝑫𝒐𝒏𝒕 𝒔𝒌𝒊
𝑲𝒊𝒎 𝒄𝒉𝒆𝒓𝒓𝒚
لطفا اگه به صحنه های اسمات علاقه ندارین از خوندن این فیک خود داری کنید:)
باتشکر:)6:30
بعد از زدن رمز وارد خونه شد نگاهی به اطراف انداخت و با ندیدن ته به سمت اتاق مشترکشون حرکت کرد بعد از ورود ب اتاق گوشیشو از توی جیب هودی گشادش بیرون آورد و اون و روی پا تختی گذاشت کولشو گوشه ای از اتاق انداخت و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد بعد از شست و شوی دست و صورتش همون طور ک با حوله مخصوص صورتشو پاک میکرد از دستشویی بیرون اومد و لباساشو با یکی از تیشرتای دوسپسرش که حتی برای خودش هم گشاد و بود عوض کرد
رفت جلوی آینه میز آرایش اتاقشون و کمی از بالم لب آلبالویی مورد علاقه خودش و ددیش استفاده کرد و بعد از اینکه نگاه مختصری به اتاق انداخت و مطمئن شد لباساشو مرتب کرده اتاق رو به مقصد آشپزخونه ترک کرد البته یادش نرفت که بین راه باند رو روشن کنه و انتخاب آهنگ و به پلی لیست موجود تو فلش سپرد
صدای آهنگ و زیاد کرد و به سمت آشپز خونه رفتبه جزیره وسط آشپزخونه نسبتا بزرگ تکیه داد و به این فکر کرد که چی باید برای دوسپسر عزیزش درست کنه که بعد از اومدن از سر کار خستگیشو برطرف کنه
با به یاد آوردن پاستا که یکی از غذاهای مورد علاقه خودش و البته تهیونگ بود به سمت کابینت ها رفت و بعد از بیرون آوردن وسایل مورد نیاز مشغول آماده کردن شام امشبشون شد
9:00
بعد اینکه از آماده بودن کامل غذا مطمئن شد به سمت کاناپه های راحتیه داخل پذیرایی رفت و تقریبا خودشو روی مبل سه نفره پرت کرد
نگاهی به ساعت انداخت و بادیدن عدد 9 لبخندی رو لبش شکل گرفت میدونست که تا تقریبا یک ساعت دیگه ته میرسه و بعد میتونن باهم شام بخورن
با به یاد آوردن اینکه گوشیش رو داخل اتاق گذاشته به سمت اتاق رفت و اون رو برداشت ساعت رو روی9:45 دقیقه تنظیم کرد تا یک ربع قبل از اومدن دوسپسرش میز شام رو براش بچینه
همونجا روی تخت دراز کشید و لحظه ای بعد به خواب فرو رفته بود
11:20
با سردرد عجیبی چشماشو باز کرد و بعد از چند لحظه با برداشتن گوشیش از روی پاتختی نگاهی به ساعت انداخت با دیدن 11:20 دقیقه به سرعت روی تخت نشست تاجایی که یادش میومد قرار بود ساعت نه و چهل و پنج دقیقه بیدار بشه ولی وقتی کمی به مغزش فشار آورد یادش آورد که ساعت 9:45 دقیقه بیدار شده بود و بعد از قطع کردن ساعت دوباره خوابیده بود بی توجه به سردرد عجیبش به سمت پذیرایی رفت و با ندیدن ته دوباره به سمت اتاق رفت سابقه نداشت دوسپسر آن تایمش دیر کنه گوشیش و برداشت وبا دیدن پیامی از طرف ته داخل صفحه چتشون رفت و پیامی شامل این متن رو دید:
YOU ARE READING
𝑺𝒎𝒖𝒕 𝑩𝒐𝒐𝒌
Truyện Ngắn"یه بوک که توش وانشاتای بی تی اس با ژانر مختلف قرار میگره...."