Name:someone that i need
Cuple:kookv
Ganer:smut,romance,slice of life
Writer:Kim Cherry
Don't skiWriter pov
بعد از زدن رمز وار خونه شد و اعلام حضور کرد
+بیبی من اومدم
صدایی نیومد و این باعث شد تعجب کنه..همونطور که قدماشو به سمت اتاقشون میکشوند دوباره تهیونگو صدا زد
+ته؟!!!کجایی لاو؟
با شنیدن صدای سشوار از راهرو رد شد و در اتاق مشترکشون که نیمه باز بود رو به داخل هل داد و با تهیونگی مواجه شد که با تنپوش سفید رنگش جلوی آینه مشغول خشک کردنه موهاشه
میدونست متوجهش نشده پس از پشت بهش نزدیک شد و سرشو روی شونش گذاشت لبشو روی گوشش گذاشت و چشماشو بست
+هرچی صدات کردم جواب ندادی...داشتی نگرانم میکردی بیب
ته که تازه متوجه کوک شده بود با ترس بالا پرید و از تو آینه به کوک نگاه کرد و با لحن متعجبی گفت
_فاک...سکته کردم کوک...کی اومدی؟
+تازه اومدم
_هووم...یکم صبر کنی لباس میپوشم میرم شامو میکشم
+لازم نیست لاو
کوک گفت و دسشتو از لای حوله ته به شکم نرمش رسوند
از آخرین باری که رابطه داشتن چند ماهی میگذشت و دلیلشم آسیبی بود که به ته بعد از رابطه وارد شد...کوک اونشب به شدت وحشی شده بود و ته به همین خاطر تا دو هفته حتی نمیتونست کارای عادی و روزانشو انجام بده و این باعث یه وقفه طولانی مدت شده بود و حالا صبر کوک به سر اومده بود
واقعیتش این بود که تهیونگم منتظر رابطه بود...حالش کاملا خوب شده بود و نداشتن سکس روی هردوی اونها تاثیر گذاشته بود پس گردنشو به عقب خم کرد و به این ترتیب کوک سرشو بلند کرد و بوسه خیسی رو شروع کرد
بعد از یک دقیقه برای گرفتن نفس از هم جدا شدن کوک به لمس هاش روی شکم و سینه ته ادامه داد و در همین حال به سمت خودش برشگردوند
به سمت تخت رفت و با یه هول کوچیک تهیونگ روی تخت دراز کشید و کوک روش خیمه زد
بوسه دیگه ای رو شروع کردن و در این فاصله ته دستشو به سمت پیراهن مشکی رنگ و مردونه کوک برد و با عجله اونها رو باز کرد و کوک تو در آوردنش بهش کمک کرد
کوک کمربند تنپوش تهیونگ و باز کرد و بلاخره از لبهای هم دلکندن
کوک بوسشون و با صدای پاپ مانندی قطع کرد و به سمت گردن تهیونگ حجوم برد
_اووومممم...کو..کوکیی...آه
ته ناله کوتاهی کرد و نفس نفس زد
_شرو...فاک...شروع...کن کوک...آهههه
کوک انگشت اشاره و فاکشو به لب های ته فشرد...ته به سرعت انگشای کوک و تو دهنش برد و برای آروم کردن درد عضو شق کردشو پیش بردن کار اونارو مکیدکوک بعد از اینکه انگشتاش کاملا خیس شد از تن خوش طعم بیبیش دل کند و با کمک تهیونگ حوله شو ار تنش در آورد ...به دنبال اون خودشم شلوار و باکسرشو در آورد دوباره روی تهیونگ که با نگاه حریص و شهوت آلودش نگاهش میکرد خیمه زد
بوسه آرومی رو شروع کرد و دستشو به پایین تنه تهیونگ رسوند
با انگشت اشاره و فاکش که با بزاق ته خیس بود روی سوراخ صورتی و نبض دار تهیونگ رو لمس کرد و ناله نیارمند تهیونگ و در آورد برای پیش بردن کار نوک دوتا انگشتاشو وارد ته کرد که باعث شد کوک ناله دردمندی بکنه و لبهاشو گاز بگیره...بوسشون و قطع کرد وبا فشار دیگه ای تا بند دوم انگشتای گشیده و مردونشو وارد بدن ته کرد
_فاک...ف...فاک کوک...آهعه خواهش..خواهش میکنم...بکشش بیرون...اااا..آهههه درد داره...درد.آه..درد داره
+هیشش....بیبی.آروم باش....الان تموم میشه...آروم
کوک گفت و بوسه دیگه ای را شروع کرد
در همین حین انگشتاشو کامل وارد ته کرد
ته سرشو چرخوند و بوسه رو قطع کرد
به گریه افتاده بود و حس میکرد با همین دوتا انگشت درحال پاره شدنه...چطور قرار بود عضو بزرگ کوک و بعد از چند ماه تحمل کنه؟
از درد مینالید و گریه میکرد و از کوک میخواست انگشتاشو بکشه بیرون
+هیییش...بیبی...قرار شد آروم باشی..الان تموم میشه خب؟برات صبر میکنم تا عادت کنی
YOU ARE READING
𝑺𝒎𝒖𝒕 𝑩𝒐𝒐𝒌
Historia Corta"یه بوک که توش وانشاتای بی تی اس با ژانر مختلف قرار میگره...."