-• I found a Love•-

1.6K 146 543
                                    

Zayn: 19
Liam: 18

زین تنها روی گوشه ای ترین نیمکت حیاط مدرسه نشسته بود. طبق معمول سعی می‌کرد از بچه های توی محوطه که کمی دور تر از اون بودن، فاصله بگیره.

خیلی وقت بود که توی کافه تریا همراه با بقیه ناهار نمیخورد و تنهایی روی همون نیمکت صبر می‌کرد تا تایم کلاس هاش شروع بشه.

بقیه‌ی مواقع هم همراه هدفونش و آهنگ هاش از تنهاییش لذت میبرد. الان هم همونطور چهار زانو روی نیمکت نشسته بود از صدای اد شیرن لذت میبرد.

غرق در متن عاشقانه‌ی آهنگ بود و به این فکر می‌کرد که هیچ وقت قرار نیست عشق زندگیش رو پیدا کنه و یا حتی بغل و بوسه ای دریافت کنه.

زین از نظر بقیه به "پسرِ بد" مدرسه معروف بود و برای همین کسی باهاش گرم نمیگرفت. اینکه پسر بد مدرسه بود به این معنی نیست که توجه ها رو جلب نمیکرد؛ البته که میکرد ولی این برای خواستنش دلیل خوبی نبود... فقط به خاطر اینکه اون گِی بود...

با نشستن کسی کنارش روی نیمکت، با تکون کوچیکی از بین کلاف افکارش بیرون اومد. با تعجب نگاهش رو از پا تا صورت اون پسر زیبا که بهش خیره شده بود، کشید.

اون موهای قهوه‌ای روشن و فرفری ای داشت و با چشم های شکلاتی براق و درخشانش به زین خیره شده بود. پوست خوش رنگی داشت و بازوهاش با اینکه ورزیده نبود اما خیلی ظریف و متناسب توی تیشرت مشکیش به چشم میومد. شلوار جین مشکیش و کانورس های سفید و سیاهش حسابی اون پسر رو خوش تیپ نشون میداد.

«هی... من لیام پینم.»

بعد از چند ثانیه که متوجه شد زین قرار نیست باهاش دست بده، دست دراز شده اش رو با خجالت به پشت سرش برد و به موهای فرفریش دست کشید.

«تو زین مالیکی درسته؟! یا من دارم خلوت شخص دیگه ای رو به هم میزنم؟!»

لیام خنده‌ی کوتاهی بعد از این حرفش کرد تا شاید زین کمی از اون حالت خشک و بی صدا دربیاد ولی زین همچنان "زین" بود... "پسر بد" مدرسه پس مجبور بود که گاردش رو برای این پسر شکلاتی هم حفظ کنه.

«چی باعث شده خلوت من و بهم بزنی؟»

زین با عصبانیت از اون پسر پرسید. اما وقتی چشم گرد و پاپی شکل اون رو دید، ریختن چیزی رو توی قلبش احساس کرد. همین که خواست کمی گره‌ی ابرو هاش رو از هم باز کنه، یادش اومد که نمیتونه موضع اش رو بعد از اون جمله‌ی خشمگینی که گفته، عوض کنه... دیگه نه...

«خانم استارک ازم خو-خواستن که از شـ..شما بخوام اگه میشه بهم تو نوشتن مقاله‌ام کمـ..ک کنید.»

Ziam Oneshots [persian translation]Where stories live. Discover now