One Shot

456 105 24
                                    

+" هی بقیه می بی... "
چانیول اجازه نداد بک حرفشو تموم کنه، به سمت دیوار هلش داد و لبای نرمشو بین دندون‌هاش فشار داد.
برای بوسیدنش زیادی عجله داشت، زبونشو بین دندون‌هاش سر داد تا اونا رو از هم باز کنه. بازوی بک ناخودآگاه بالا اومد و دور گردن چانیول حلقه شد.
بوی قوی ویسکی که توی فضا پیچیده بود بکو بیشتر از قبل مست میکرد.

انگشتای چانیول شروع به لمس کردنش کرد، دستاشو آروم زیر لباس بکهیون سر داد و با انگشت‌هاش بدنشو وجب می‌کرد.
کم کم صدای آهنگ محو تو پس زمینه‌ی بار جاشو به صدای نفس های عمیق و ناله‌های بلند اون دو تا داد.

.
.
.

این مدلی بود که اونا همدیگه رو برای اولین بار دیدن.
اصلا شبیه یکی از اون قرارهای کیوت و عاشقانه نبود، اونا فقط تو لحظه همو دیده بودن.
دوست بکهیون تو آخرین لحظه برنامش عوض شده بود به‌خاطر همین آخر اون روز بک تو بار در حال نوشیدن بود و بدنشو با ریتم آهنگ تکون میداد.

وقتی یه غریبه وارد بار شد و مستقیم کنارش نشست حواسش از آهنگی که داشت پخش میشد پرت شد. انگار وارد خلسه شده بود و دیگه چیزی نمی‌شنید.
چانیول بلند بود، شق و رق راه می‌رفت، چشمای بزرگ قهوه‌ای داشت اما لبخند روی لبش حس خوبی به آدم نمی داد.

ژاکت چرمی، تیشرت طرح گرافیک، شلوار جین پاره؛ اون شبیه پسرهای بدی بود که مامانا همیشه راجبشون به بچه‌هاشون هشدار میدن.
چند کلمه‌ای حرف زدن و بعد لیوان‌های پر از ویسکیشون رو بهم زدن چون چان از الکل خوشش نمیومد بکهیون قبول کرد که به جای کوکتل‌های سبک و دخترونه یه چیز قوی‌تر بنوشه یا شایدم این فقط نقشه‌ی چانیول بود که اونو مست کنه چون لحظه‌ی بعدش داشت به سمت یه جایی پشت بار هل داده میشد.

هیچ‌کس تا حالا بکو اونطوری نبوسیده بود، حس نوجوون های دبیرستانی رو داشت که بخاطر اولین بوسه شون هیجان زده میشن.


ــــــــــــــــــــــــــــــ


مثل هر روز صبح بکهیون ماگ قهوه‌اش که ازش بخار بیرون میومد رو روی کانتر آشپزخونه گذاشت و قهوه‌ی دوست پسرشو که در حال ورق زدن روزنامه بود سمتش گرفت.
چانیول بدون هیچ حرفی ماگو از دستش گرفت.
جملات گرم و عاشقانه چانیول چند ماهی میشد که جزو آرزوهای دست نیافتنی بکهیون شده بود.
بکهیون سعی کرد همچنان لبخندشو حفظ کنه.

+" میتونی امروز یکم زودتر برگردی؟"
چانیول از پشت روزنامه نگاهی بهش انداخت و ابروهاشو بالا انداخت.

-" چرا؟ "

+" داشتم فکر میکردم بریم بیرون فیلم ببینیم یا بریم یه جای دیگه، خیلی وقته باهم بیرون نرفتیم. "
بک با چشمایی که سوسوی امید توش دیده میشد به چان خیره شد.

Not quiet yoursWhere stories live. Discover now