به شماره ای که برای بار هزارم اون شب زنگ زده بود نگاهی میندازه و بلخره تصمیم میگیره که جواب بده
- تو دیگه کدوم خری هستی؟
صدای خنده های اشنایی رو پشت خط میشنوه
میدونست صاحب اون صدا کیه
- دلم برات تنگ شده
+ چرا نمیای درو باز کنی؟
- تو الان..
+ زیر پام علف سبز شد زود باش بیا
بدون حرف دیگه ای تلفنش رو رو تخت میندازه و سمت در حجوم میبره
اولین چیزی که بعد از باز کردن در دید چال لپ پسر کوچولوش بود
راکی خودشو تو بغل اونوو پرت میکنه
اونوو هم متقابلا اونو تو بغلش میکشه
- مگه تو نباید الان ژاپن باشی؟
راکی خنده ای میکنه
+ حتما باید اونجا باشم
اونوو لبخندی میزنه و دستاشو دور کمر راکی حلقه میکنه و دوتایی با موسیقی ملایمی که پخش میشد شروع به رقصیدن میکنن
- هیچ وقت تنهام نزار کوچولوم
و لباشو رو لبای راکی میزاره و بوسه ی پر سر و صدایی رو شرو میکنه
لبای راکی بین لبای اونوو اسیر بودن و نمیتونستن تکون بخورن
راکی دستشو داخل موهای اونوو میبره و اروم میکشدشون
اونوو خم میشه و رونا راکی میگیره و اونو بلند میکنه و سمت اتاق میبره
راکی رو آروم روی تخت میندازه و پیرهن خودشو درمیاره یه طرف اتاق پرتش میکنه و دوباره به سمت لبهای راکی هجوم میبره با گرفتن چونهاش و فاصله دادن لبهاش از همدیگه بوسهشونو عمیقتر میکنه. زبونش آزادانه جای جای دهن پسر کوچولوشو تست میکرد.
- تقصیر من نیست که انقدر خوشمزهای لعنتی...!
راکی دستاشو دور گردن اونوو حلقه میکنه و اون بیشتر به طرف خودش میکشه. اونوو چنگی به پیرهن راکی میندازه و اونو از تنش درمیاره. بوسههای ریز و آرومی روی سینههاش میذاره و زبونشو روی خط سینهاش میکشه. به سینهی راکی که بخاطر حرکات اونوو آروم نفس نفس میزد و بالا پایین میرفت نگاه میکنه.
- بدنت یه اثر هنریه...
توی حرکت خودشو از شر شلوار و باکسرش راحت میکنه. راکی نگاه خنده داری به دوست پسر عجولش میندازه.
- میخوای زودتر این اثر هنری رو با بدن خودت تکمیلش کنی...
اونوو سری تکون میده و سرشو توی گردن راکی میبره. اینبار بوسهی عمیقتری روی ترقوهی راکی میذاره و نالهی کوتاهش توی گوشش میشنوه.
- چقد دلم میخواد بیشتر بشنوم صداتو...
بسرعت لباسای باقی موندهی توی تن راکی از تنش درمیاره. دستای اونو بالاسرش چفت میکنه و دست آزادشو سمت عضو اون میبره. راکی به لمس کردنهای اونوو فقط زیادی حساس بود. پیچ تابی به تن خودش میده و چشماشو میبنده آه بلندی میکشه.
- لعنت بهت...اونوویا...
اونوو به لمس کردناش ادامه میده و با آزاد کردن دستای راکی چنگهای اونو روی کمرشو به جون میخره. هر لحظه صدای نالههای راکی بالاتر میرفت و اسم اونوو رو زیر لب صدا میکرد.
اونوو انگشتشو روی ورودی راکی میکشه و نفسنفس زدنهای اون رو با بوسهای خفه میکنه.
- آمادهای کوچولو؟
راکی تو چشمای اونوو نگاه میکنه و نفسهای گرمش توی صورت اونوو میخورن.
- هوم...میخوامت...
عضوشو به ورودی اون نزدیک میکنه و نگاهشو از چشمای بی قرار راکی نمیگیره.
راکی پاهاشو بالاتر میبره و اونوو یک مرتبه واردش میشه. راکی هیسی میکشه و میخواد خودشو جمع کنه که اونوو کمرشو محکم میگیره و ضربههاشو شروع میکنه.
نفسهاشون و نالههاشون باهم قاطی شده بود و اون دیگه درد و لذتی که از دوست پسرش میگرفت رو از هم تشخیص نمیداد.
اونوو ضربههاشو عمیقتر میکنه و گاز کوچیکی از لبای اون میگیره.
- چرا انقد داغی راکی لعنتیه من.
و جوابش فقط ناله ها و چنگهای راکی روی شونه ها و کمرش بودن. دستشو سمت عضو اون میبره تا پیج و تاپ اثر هنریای که هیچکس جز اونوو نمیتونست ببینتش رو بیشتر ببینه. راکی محکم بازوهای اونوو رو میگیره.
- اونوویا...
اونوو ضربههاشو تندتر به اون نقطه میزنه و بعد از چند ثانیه هردوشون همزمان باهم و با بلندترین ناله خالی میشن.
اونوو خودشو کنار دوست پسرش میندازه و نفس عمیقی میکشه.
راکی بهش نزدیکتر میشه و آروم لبشو میبوسه.
- حالا این اثر هنری تکمیل شد.
- وقتی بیای بغلم هنریترم میشه...
اون دونفر بعد از گذروندن یکی دیگه از شبهای مورد علاقشون توی بغل هم به خواب میرن.××××××××
امیدوارم لذت برده باشید
منتظر یه وانشات دیگه از این کاپل باشید♡