☃️Part~Two🎄

1K 246 61
                                    

زن شوکه پلکی زد و بلاخره بعد از چند ثانیه با اوه کوتاهی از جلوی در کنار رفت و با صدای مهربونی گفت:

-خوش اومدی تهیونگ... جونگ کوک هنوز خوابیده... اتاقش طبقه بالا اخر راهروئه...

تهیونگ لبخندی به زن زد و بعد از گذاشتن چمدونش کنار در با قدم های اهسته خودش رو به اتاق جونگ کوک رسوند.

با احتیاط در اتاق رو باز کرد و بعد از دیدن خواب بودن جونگ کوک، لباس های گرمش رو از تنش خارج کرد و به ارومی خودش رو داخل بغل جونگ کوک جا داد.

نفس عمیقی از عطر تن جونگ کوک کشید و با احساس رایحه خنکش بغضی از دلتنگی کرد.

جونگ کوک با احساس سنگینی روی دستش چشم هاش رو باز کرد و با دیدن موجود مو خرمایی داخل اغوشش شوکه کمی خودش رو عقب کشید.

تهیونگ که متوجه بیدار شدن جونگ کوک شده بود اروم سرش رو بالا گرفت و پسر بزرگتر با دیدن تهیونگ نفس شوکه ای کشید.

-خ... خدای من... دارم... دارم خواب میبینم؟...

تهیونگ خنده ریزی کرد و خودش رو روی بدن جونگ کوک بالا کشید و جواب داد:

-نه کوکی... من واقعا اینجام...

جونگ کوک با خوش حالی دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و محکم اون رو داخل اغوشش کشید.

-خدایا...

جونگ کوک ناله کرد و همونطور که حلقه دست هاش رو محکم تر می کرد بینیش رو داخل موهای خوش عطر تهیونگ فرو کرد.

-خیلی... خدایا خیلی منتظر این لحظه بودم...

جونگ کوک با ذوق و در هم برهم گفت و تهیونگ خنده ای به حرفش کرد و دست هاش رو محکم دور کمر جونگ کوک حلقه کرد.

-من... من برم دست و صورتمو بشورم و بیام...

جونگ کوک بعد از دقایق طولانی بلاخره از تهیونگ جدا شد و همونطور که با عجله به سمت سرویس بهداشتی می دوید گفت و پسر کوچک تر رو به خنده انداخت.

جونگ کوک با اخرین سرعت کار هاش رو انجام داد و بعد از چند دقیقه بلاخره با لباس های جدید و دست و صورت شسته شده از سرویس بیرون اومد.

خودش رو دوباره روی تخت کنار تهیونگ انداخت و همونطور که روی صورتش خم شده بود صورت سفید و گردش رو غرق بوسه کرد.

تهیونگ با شرم خنده های ریزی میکرد و دست هاش رو روی سینه های جونگ کوک مشت کرده بود.

-جونگ کوک... چقدر میخوابی... بیا میخوایم صبحانه بخوریم...

بلاخره با صدای خواهرش دست از بوسیدن صورت تهیونگ برداشت و بعد از بلند شدن از روی تخت دست تهیونگ رو بین دست های خودش گرفت و همراه هم از اتاق خارج شد.

Merry ChristmasOù les histoires vivent. Découvrez maintenant