زن شوکه پلکی زد و بلاخره بعد از چند ثانیه با اوه کوتاهی از جلوی در کنار رفت و با صدای مهربونی گفت:
-خوش اومدی تهیونگ... جونگ کوک هنوز خوابیده... اتاقش طبقه بالا اخر راهروئه...
تهیونگ لبخندی به زن زد و بعد از گذاشتن چمدونش کنار در با قدم های اهسته خودش رو به اتاق جونگ کوک رسوند.
با احتیاط در اتاق رو باز کرد و بعد از دیدن خواب بودن جونگ کوک، لباس های گرمش رو از تنش خارج کرد و به ارومی خودش رو داخل بغل جونگ کوک جا داد.
نفس عمیقی از عطر تن جونگ کوک کشید و با احساس رایحه خنکش بغضی از دلتنگی کرد.
جونگ کوک با احساس سنگینی روی دستش چشم هاش رو باز کرد و با دیدن موجود مو خرمایی داخل اغوشش شوکه کمی خودش رو عقب کشید.
تهیونگ که متوجه بیدار شدن جونگ کوک شده بود اروم سرش رو بالا گرفت و پسر بزرگتر با دیدن تهیونگ نفس شوکه ای کشید.
-خ... خدای من... دارم... دارم خواب میبینم؟...
تهیونگ خنده ریزی کرد و خودش رو روی بدن جونگ کوک بالا کشید و جواب داد:
-نه کوکی... من واقعا اینجام...
جونگ کوک با خوش حالی دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و محکم اون رو داخل اغوشش کشید.
-خدایا...
جونگ کوک ناله کرد و همونطور که حلقه دست هاش رو محکم تر می کرد بینیش رو داخل موهای خوش عطر تهیونگ فرو کرد.
-خیلی... خدایا خیلی منتظر این لحظه بودم...
جونگ کوک با ذوق و در هم برهم گفت و تهیونگ خنده ای به حرفش کرد و دست هاش رو محکم دور کمر جونگ کوک حلقه کرد.
-من... من برم دست و صورتمو بشورم و بیام...
جونگ کوک بعد از دقایق طولانی بلاخره از تهیونگ جدا شد و همونطور که با عجله به سمت سرویس بهداشتی می دوید گفت و پسر کوچک تر رو به خنده انداخت.
جونگ کوک با اخرین سرعت کار هاش رو انجام داد و بعد از چند دقیقه بلاخره با لباس های جدید و دست و صورت شسته شده از سرویس بیرون اومد.
خودش رو دوباره روی تخت کنار تهیونگ انداخت و همونطور که روی صورتش خم شده بود صورت سفید و گردش رو غرق بوسه کرد.
تهیونگ با شرم خنده های ریزی میکرد و دست هاش رو روی سینه های جونگ کوک مشت کرده بود.
-جونگ کوک... چقدر میخوابی... بیا میخوایم صبحانه بخوریم...
بلاخره با صدای خواهرش دست از بوسیدن صورت تهیونگ برداشت و بعد از بلند شدن از روی تخت دست تهیونگ رو بین دست های خودش گرفت و همراه هم از اتاق خارج شد.
VOUS LISEZ
Merry Christmas
Fanfiction~|کامل شده|~ 🎄نام: کریسمس مبارک 🎄کاپل: کوکوی 🎄قسمتی از داستان: درخت کریسمس تزیین شده بود و جونگ کوک و تهیونگ بلاخره تونستن از خونه بیرون برن. تمام خیابون ها با ریسه ها روشن شده بودند و جلوی هر مغازه درخت کوچک کریسمس قرار داشت. مردم با عجله اینطر...