[خاطره‌ای از دست رفته.]

67 9 11
                                    

امروز از کنار یک مدرسه رد شدم که دیوار‌هاش خیلی کوتاه بود... خیلی خیلی کوتاه. اونقدر کوتاه که فکر کنم اگر کسی می‌خواست ازش بالا بره نیاز به کمک نبود، یه پرش کوچیک کافی بود تا بتونه دستش به اون بالا برسه و خودش رو بالا بکشه.

وقتی به اون مدرسه فکر می‌کنم پر می‌شم از خاطرات از دست رفته‌ای که هیچ‌وقت جامه واقعی بودن به تن نکرده بودند...

"من، با لباس فرم خاکی و موهای بهم ریخته، درحالی که سوییشرتم رو صاف می‌کنم با هیجان به سمت گوشه‌ای از مدرسه می‌رم. همون گوشه که هیچ‌کس هنوز جز من ازش خبر نداره!

راستش، این گوشه‌ای که ازش صحبت می‌کنم دیوارش ارتفاعش کمتر از بقیه‌ی دیوارهای مدرسه‌ست و از همه مهم‌تر؛ پشت اون دیوار کسی نیست. تنها چیزی که اون پشته چندتا درخت پیر و فرسوده‌ست که سال‌هاست حتی یک برگ هم روشون دیده نشده.

برعکس همیشه، این بار با اولین پرش نمی‌تونم از دیوار بالا برم. آل‌استار‌هام به دیوار کشیده می‌شن و ردشون روی اون می‌مونه. دست‌های یخ‌زده‌م به خاطر کشیده شدن روی آجر قرمز شدن و می‌سوزن.

یه بار دیگه تلاش می‌کنم و... الان من هیچ‌کس نیستم. من وقتی پشت این دیوارم هیچ‌کس نیستم.
من فقط منم و اینجا یه مکان شخصیه که به من پوچی می‌ده.

وقتی که به این دیوار با بی‌حالی تکیه دادم و با پاهام هر چند دقیقه یک بار ضربه کوچیکی به درخت کنارم می‌زنم، من هیچی نیستم. دنیایی بیرون از اینجا وجود نداره و به هیچ‌چیز فکر نمی‌کنم.

پوچی لذت‌بخش.

کاغذ تا خورده و کهنه‌ای رو با یه مداد از توی جیب سوییشرتم بیرون میارم.
بی‌هدف با مداد اشکال بی‌معنی‌ای رو روی کاغذ می‌کشم... در آخر این اشکال بی‌معنی تبدیل به یه نقاشی زیبا می‌شن، فقط کافیه که صبر کنم... چیزی که توش زیاد خوب نیستم.

یه آبنبات چوبی توی دهنم می‌ذارم و میندازمش گوشه‌ی لپم. راستش این آبنبات جایگزین سیگاره. آره بهش نمی‌خوره که جایگزین مناسبی باشه ولی خب... چه اهمیتی داره.

مهم اینه که چیزی بین لب‌هام باشه. حالا چه اهمیتی داره سیگار یا آبنبات!

نقاشی می‌کشم.
از سرما توی خودم جمع می‌شم.
بازم نقاشی می‌کشم.
بارون شروع به باریدن می‌کنه.
بازم نقاشی می‌کشم.
موهام خیس می‌شن و برگه‌م هم در معرض خیس شدنه.
هنوزم نقاشی می‌کشم...

من اینجا هیچی نیستم جز یه نقاش و دنیام هم چیزی نیست جز اون نقاشی."

**

متن خوبی نیست فقط... تصور کردن این وضعیت حس خوبی بهم می‌داد.

مراقب خودتون باشید♡

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 29, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑯𝒆𝒓.Where stories live. Discover now