دو هفته قبل
کینگ کلاب، محل گردهمایی روسای مافیای کره جنوبی
قهقههی بیپرواش، نشان از مست بودنش میداد. با پوزخند کجی که گوشهی لبش جا خوش کرده بود، ساعد دستش رو بر روی میز گرد و سبز گذاشت و توی یک حرکت، تمام ژتونها رو به سمت خودش کشید.
همونطور که سر تکون میداد و به ازای ژتونها، اسکناسها رو با بادیگارد سمت چپش دست به دست میکرد، خطاب به رقیبی که در حال جویدن پر خشم لبهاش بود، گفت:
_ای بابا! سر کشی کردی وو ده یونگ...حالا به نظرت با این مبلغی که از حساب کوچکت خالی شده، میتونی توی اون قصر ناچیزت زندگی کنی؟تک تک کلمات آقای هوانگ مثل تیر شات گانی به سمت پسر رو به روش شلیک میشد و صبر نداشتهش رو تکه پاره میکرد.
پسر، با خشم از روی صندلی برخاست و بدون اینکه میز کوچک گرد رو دور بزنه، خم شد و یقهی کت آقای هوانگ رو بین مشتش فشرد. از بین دندانهای ردیف و سفیدش غرید:
"بهتره دهنت رو ببندی هوانگ! بازی هنوز تموم نشده."پوزخند مرد تبدیل به خندههای بیوقفه و باعث شد پسر مو مشکی روبهروش بیشتر خشمگین بشه.
"چیز خندهداری گفتم؟"هوانگ با گرفتن نفس کوتاهی، دستهای پسر رو از یقهاش کنار زد و همونطور که برمیخاست، کت نامرتبش رو صاف کرد.
_پسر جون...بازی تموم شده؛ و تو پول هنگفتی رو از دست دادی! برات آرزوی موفقیت دارم.
و بعد، بیتوجه به مشت گره خوردهی پسر از میز گوشهی کلاب دور شد.
برخلاف بیشتر کلابها، نمیشد توی اون مکان دختر و پسرهای مست رو در حال رقصیدن پیدا کرد. اونجا، پر بود از مردها و زنهای رسمیپوش و دروغهای گنده.
بوی ملوی ودکا، فضا رو آغشته به خودش کرده بود و موزیک کلاسیک در حال پخش، جوی سنگین رو به ارمغان میآورد.
با خوشی، روی مبل ال مانند گوشهی کلاب مستقر شد و شات دست نخوردهاش رو از میز کوچک بغل مبلمان برداشت و یک نفس سر کشید.زمزمهی دو نفری که اطرافش بودن، توجهاش رو جلب کرد:
"خدای من...باورم نمیشه وو ده یونگ ازش شکست خورد!""مگه نمیدونی کیه؟"
"نه...حتما باید شخص با نفوذی باشه!"
"هوانگ دو جون، رییس کل بانک مرکزی کره! خبرهترین بازیکن پوکر...واقعا دربارهش نشنیده بودی؟!"
"پس هوانگ...اینه!"
پوزخندی به مکالمهی اون دو ابله زد و لبهی باریک شات رو بین لبهاش فشرد.
اون مهمانی مزخرف کم کم داشت حوصلهاش رو سر میبرد. با کلافگی پوف بلندی کشید و شات رو سر جای قبلش، روی میز کوبید و از جا برخاست؛ با بلند شدن ناگهانی مرد، نگاههای اشخاص روی صورتش خیره موند. همونطور که دکمه طلایی رنگ کت پر زرق و برقش رو میبست با صدای رسایی گفت:
_شخص دیگهای هست که بتونه با من رقابت کنه؟
YOU ARE READING
𝖣𝗈𝗒𝗅𝖾 • 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗃𝗂𝗇, 𝖬𝗂𝗇𝗅𝗂𝗑
Fanfiction• 𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗃𝗂𝗇, 𝖬𝗂𝗇𝗅𝗂𝗑 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: @SanSalari, @MotherGeppetto 𝖦𝖾𝗇𝖾𝗋: 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖠𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇, 𝖬𝖺𝖿𝗂𝖺, 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍, 𝖲𝗆𝗎𝗍 "نباید بذاری صدای شکستن و خرد شدنت حتی به گوش کلاغها هم برسه. این...