Part 1

379 43 5
                                    

از ماشين پياده شد
ميتونست قسم بخوره اون روز بدترين روزي بود كه توي تموم عمرش داشت پس براي اينكه كمي از حال بدشو خوب كنه تصميم گرفت به يه بار بره اما اينبار نه يه بار معمولي باري كه تعريفشو زياد شنيده بود هركسي اجازه ورود به اون بارو نداشت صاحبش كسي بود كه افراد خيلي كمي اونو ديده بودن اما خب اون مين يونگي بود معروف به اگوست دي يكي از بزرگ ترين سرمايه داراي كره كه بزرگ ترين شركت ها زير دستش بودن پس قطعا ورود به اون بار هم براش سخت نبود...
وقتي كه وارد شد بوي الكل و نوشيدني همه جا پخش بود و همه بي وقفه مشغول رقصيدن بودن قطعا اون براي رقص واين مسخره بازيا اونجا نرفته بود فقط قصد داشت مثل هميشه نوشيدني بخوره و مست كنه بلكه بتونه روز مضخرفيو كه داشته به پايان برسونه پس به سمت بار رفت و يه نوشيدني سفارش داد
همين طور كه منتظر نوشيدنيش بود متوجه شد يه نفر زير نظر دارتش اول كمي ترسيده بود ولي بعد با خودش گفت هوف يونگي حتما به خاطر خستگيته فكراي الكي ميزنه به سرت امشب فقط خوش بگذرون و فكراي الكيو از سرت بيرون كن اما غافل از اينكه واقعا يه نفر زير نظر داشتش ...
___________________
سلام😍خب دوستان اين چون پارت اول بود خيلي كوتاه بود اما سعي ميكنم پارت هاي بعد طولاني تر باشه
دوستون دارم🤗💜

Hidden loveWhere stories live. Discover now