<<ووت و کامنت فراموش نشه>>
کاپل:taejin
ژانر: brama , omegavers, romance
تعداد پارت:1_______________________________________
لباس توری سیاه رنگی پوشیدم که کامل بدن خوش فرمش رو نشون میداد
و بعد یه کت سفید رنگی روش کرد و دکمه هاش رو بست
آرایش کمی کرد و بالم لبی آلبالوی رو به لباش زد
ساعت11بود و قرار بود بخاطر قولی که به جونگکوک داده بود باهاش بره کلاب
با اینکه حالش خوب نبود و از ظهر حس حالت تهوه داست و کمی کمرش درد میکرد
تهیونگ امروز بخاطر پدرش که میخواست اون رو به سرمایه گذار هاش معرفی کنه کمی دیرتر می آمد
و حداقل تا برگشتن تهیونگ، بر می گشتحلقه زیباش رو که نشون میداد نامزد تهیونگ هست رو از روی میز برداشت و توی انشگتش کرد
که همون لحظه در زنگ خورد
سریع به سمت در رفت و باز کرد
که جونگکوک رو دید#اماده ای ب.... او وو میبینم که خوشگلم کردی... مطمئنی این خودت هستی که میگفتی نمیام نمیام؟
مشتی به بازوش زدم که آخ یواشی گفت
+اولا اگه میدونی نیام الانم دیر نیستا
#نه نه..... شوخی کردم بابا چرا زود عصبانی میشی...
چشم غره ای بهش رفتم
و کفش رو پام کردم و درم بستم
+میگم مطمئن هستی جایی که میریم واسه منی که.... یه امگام مناسب هست... آخه..
#اره آره تازه جیمین هم میاد و چندتا از دوستای دیگه ام...
+آها... پس بیا زوتر بریم آخه من باید زود بر گردم
#باشه باشه سریع برت می گردونم
.
.
.
.
#جین الان نیم ساعت هست آمدیم و تو یه گوشه نشستی و حتی نمی رقصی... چیزی شده؟
صدای کوک بخاطر آهنگ خیلی واضح نبود و بخاطر همین بعضی جاها میگفتم چی....
+نمیدونم فقط حالم خوب نیست میخوام بر گردم جونگکوک
#نمی شه تو باید داستانت رو واسه دوستام که چجوری نامزد اون پسر مغرور و سرد شدی رو بگی...
+اصلا هم سرد نیست
#ما که غیر از این چیزی ندیدیم.... حالا هم بلند شو بریم اونور که دوستام تازه رسیدن و جیمین هم هست و حداقل اونجا آهنگ کمتر هست...
+نمی خوام.... میخوام بر گردم بوی فورمون ها اذیتم میکنه جونگکوک
#فقط یکم خواهش...
با چشمای خرگوشی بهم نگاهی کرد
با اینکه تاریک بود و فقط رقص نور بود ولی ستاره های چشماش رو واضح میتونستم ببینم...بلند شدم و بازوش رو گرفتم..
.
.
~جیییییننننننن.... جینیییییی
به صدای بلند که اسممو صدا میزد نگاهی کردم
جیمین بود
و سریع پرید بغلم...
~خیلی دلم تنگ شده بود برات... اگه از اون بخش نمی رفتم هروز کنارت میموندم
+عیبی نداره تازه اون بخش واسه تو بهتر هست پس نگران من نباش...
سرشو به تایید تکون داد
و دستمو گرفت و یه گوشه بین جمعیت نه چندان زیاد نشستیم... که جونگکوک هم کنارم نشست...~جین اینا دوستامون هستن... لیا.. لوسی... جک.. مارک..
لبخند به همشون زدم
YOU ARE READING
TAEJIN BOOK
Romanceاینجا وانشات هایی از تهجین میزاره... از هر ژانری ... 🍷 اول هر پارت ژانر نوشته میشه...