پاریس

412 44 10
                                    


<<ووت و کامنت فراموش نشه>>

کاپل:taejin
ژانر: Romance، Real life
تعداد پارت:1

_______________________________________

دستم از همون موقعی که روی صندلی هواپیما نشستیم توی دستاش بود
بلخره هواپیما به مقصد رسید و روی زمین به آرومی نشست و صدای خلبان بلند شد و در آخر هم برای همه مسافر ها زندگی خوبی رو آرزو کرد
به تهیونگ نگاه کردم که همچنان با اون صدای بلند خلبان هم بیدار نشده بود
تهیونگ واقعا این کشور رو دوست داشت و بیدارنشدنش جای تعجب داشت.

چندتا بوسه روی گونه های تهیونگ زدم که بلخره بیدار شد و با تعجب و خوابالو بهم خیره شد
ولی من باز خم شدم و صورتم رو نزدیک گردنش بردم
و بوی عطرش رو وارد ریه هام کردم و بوسه سطحی روی گردنش گذاشتم

+چقدر میخوای بخوابی؟ رسیدیم...

.واقعا؟... بلخره چقدر خسته شدم واقعا سفر طولانی بود

+آره  و خوابت خیلی عمیق بود

صورتم رو توی دستاش گرفت

. تو کنارم باشی و من خواب طولانی نرم؟... جین تو آرامش روح منی...

و بوسه روی پیشونیم گذاشت و بلخره از صندلی بلند شد و دستم رو گرفت و سمت خروج راه افتادیم
از مهماندار ها تشکری کردیم و بیرون رفتیم
.
.
.
چمدون هامون دست تهیونگ بود و دست دیگش هم توی دستای من
+واقعا خستمه

. یکم دیگه منتظر بمون الان تاکسی میاد... مطمئن باش هتلی که رزرو کردم... از بهترین هتل هاست و میتونی به راحتی استراحت کنی ...

میان حرفش پریدم با خنده توی چشمای مشتاق نگاه کردم

+من تنها پیش تو راحت میتونم زندگی کنم و بخوابم

از حرفم خنده ای بزرگی رو صورتش ایجاد شد و  روی گونم بوسه محکمی کاشت و دوباره حرفه نیمه تمامش ادامه داد

. میخوام جاهای بیشتری ببرمت... نمیدونی چقدر دلم میخواست یکبار هم شده باتو اینجا بیام... و بلخره از اون همه کار نجات پیدا کردیم و منم به آرزوم رسیدم.... رسید جین بیا بریم

دستمو گرفت و به سمت تاکسی زرد رنگ برد
مرد توی تاکسی پیاده شد و چمدون هارو از دست تهیونگ گرفت و توی صندوق عقبش گذاشت
تهیونگ درو برام باز کرد با لبخندی وارد ماشین شدم و بعد چند ثانیه تهیونگ هم کنارم نشست
بلخره به سمت هتل راه افتادیم

سرمو روی شونه تهیونگ گذاشتم...
واقعا این سفر رو هردوشون نیاز داشتن چه جسمی و چه روحی...
.
.
.
.
لباسام رو مرتب کناری گذاشتم و به لباس کاپلی خودم و تهیونگی که تازه از حموم آمده بود نگاه کردم، عاشق همچین لباس کاپلی بودم....
توجهم به موهای خیس تهیونگ جلب شد و غر غر کنان با حوله ای سمتش رفتم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 10 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

TAEJIN BOOKWhere stories live. Discover now