نام: رقاصِ مافیا
کاپل: ویکوک
ژانر: کریمینال/اسمات/عاشقانه
شخصیت ها: دستیار پارک_جانگ هوسوک_وکیل جئون*برای نوشتن این وانشات از روی یه فنمید ایده گرفتم که، فنمید رو توی دیلیم قرار میدم، لینکش رو توی بیو میذارم.
تذکر: اینمکانی که جونگ کوک توش کار میکنه در اصل بیشتر مال کشور های اسیایی هستش و همینطور کشور های عربی. من خیلی وارد جزییات نشدم ولی ادم های توی این کار اصولا یا به اجبار دزدیده شدن و فعالیت دارند، یا از بچگی اموزش دیدند، جونگ کوک از روی علاقش به رقص به سمت اینکار رفته اما یکم اوضاع براش پیچیده تر شده. و بیشتر این ادم ها رو برای قاچاق مواد و بردگی میخرند!!!
نگاهی به ساعت روی دستش انداخت و با دیدن گذشتن دو دقیقه از زمان شروع شو'show'، با کلافگی از جاش بلند شد و به دنبالش وکیل جئون و دستیارش اقای پارک برخواستند و منتظر دستور تهیونگ شدند.
-جئون این، اجرایی بود که گفتی؟ اونها بیشتر از یک دقیقه تاخیر داشتند، و تو خوب میدونی که من از وقت تلف کردن متنفرم!
مرد که سن بیشتری داشت کمی به سمت رییس جوانش خم شد و با مودبانه ترین لحن ممکن پاسخ مرد مقابلش رو داد.
-مَستر به من اطمینان داشته باشید ممکن است کمی طول بکشد اما قطعا شما رو راضی میکنند. ببینید خیلی از سیاست مدار ها و افراد ثروتمند و حتی چند شیخ عرب هم برای تماشا و خریداری این رقصنده ها به اینجا امدند.
کمی نزدیک تر رفت و بدون اینکه فاصله ی بین خودشون رو از بین ببره لبخند واضحی زد و به صحنه خالی و تاریک مقابل اشاره کرد.
-امشب کسی روی این صحنه ظاهر میشه که حاصل سال ها تلاش من برای پیدا کردنش، هست.
تهیونگ هیچی نمیگفت و تمام تمرکزش رو روی کلماتی که وکیلش بیان میکرد و صحنه مقابلش گذاشته بود. فکرِ قدم برداشتن و ترک کردن اون سالن که پر از هم رده ها و دشمن ها و دوست هاش بود و همینطور گذر زمانی که مثل طلا بود عصبیش میکرد.
نیم نگاهی به وکیل کنار دستش انداخت و دوباره روی مبل چرمی که براش تدارک دیده بودند، نشست و به دو یار فداراش اشاره کرد تا سر پا نه ایستند.در همون لحظات صحنه با چراغ ها روشن شد و رقصنده ها یکی یکی وارد شدند و نمایشی که اسمش رو "قدم زدن روی ابرها" گذاشته بودند، به اجرا کشیدند. تمام این مدت تعدادشون کم و زیاد میشد و به سرعت لباس هاشون رو عوض میکردند و برای جلب کردن نظر اهالی توی سالن، سخت تلاش میکردند.
تهیونگ با بی حوصلگی کمی جلوتر رفت و با دقت بیشتری به دختر و پسر ها خیره شد و تمام تلاشش رو کرد تا اون شخص خاصی که وکیلش راجب بهش اصرار زیادی داشت رو پیدا کن و بالاخره، پسری با موهای نعنایی و لباس یک دست مشکی وارد جمع رقصنده ها شد و افسوس که اون، در لحظات اخر به این صحنه اسمانی پیوست.
قدم زنان به سمت جلو حرکت کرد و در زمانی که همه پشت سرش ایستاده بودند دست هاش رو باز کرد و رقصی که تقریبا حفظ شده بود رو از ذهنش به اندام هاش رسوند و اجازه داد با حرکت پاها و دست هاش شیخ های عرب به خوبی پوست شکم و قفسه سینش رو تماشا کنند.