mafia's dancer2~

301 28 49
                                    

نام: رقاصِ مافیا2~
کاپل: ویکوک
ژانر: کریمینال/عاشقانه/اسمات
شخصیت ها: دستیار پارک_جانگ هوسوک_وکیل جئون_عمه یونهی کیم_کیم بکهی_یونگ و سوک

*چپتر طولانی و نفس گیری بود، یکم از تهش ادیت نشده که در اسرع وقت ویرایشش میکنم...
لطفا با ووت و حمایت....اممم حمایت کنید...🤦‍♂️😂

-چی؟!
-ته...تهیونگ من توضیح میدم!
-به جز این سه نفر همه بیرون!

صدای فریاد اربابِ خونه، توی اشپزخانه پیچید و زیاد طول نکشید تا اینکه تمام خدمتکار و بادیگارد ها اون ناحیه رو تخلیه کردند.
با دو انگشتش فاصله بین ابروهاش رو ماساژ داد و عصبی، به سمت دو فرد کوچیکتر توی اون جمع حرکت کرد.

-شما دو نفر، مگه بهتون نگفتم خارج از برنامه نباشید؟
-ولی...
-صبر کن یونگ! این جواب سوالم نیست! امروز دوشنبه است؛ اول هفته با یه عالمه کار بعد شماها تصمیم گرفتید اولین روز هفته رو با آرد بازی و خرابکاری توی آشپزخونه شروع کنید؟

هر سه نفر سر هاشون رو پایین انداختند و کمی ناراحت شدند. تمام اعضای اون خانواده میدونستند تهیونگ روی برنامه ریزی و تایم هاش خیلی دقیقه و از جلو عقب شدن زمان متنفره، اما از وقتی اون دو تا فسقلی وارد خونه شده بودند، گه گاهی این اتفاق می افتاد و ارباب خونه جز چندتا غر کوچیک زیاد اجازه پیشروی نداشت چون....چون جئون جونگ کوک نمیذاشت!

-ببخشید بابا، من و یونگ یدفعه هوس کیک کردیم و دوست داشتیم خودمون درست کنیم، بابا کوک هم اجازه داد.

نفس عمیقی کشید و پشتش رو به اون سه نفر کرد و جوری که صداش به گوش افراد کنجکاوِ توی جمع نرسه، زیر لب جمله ایی رو زمزمه کرد.

-هر چی میکشیم از بابا کوکته!
-چیزی گفتی ته؟
-نه عزیزم. خیلی خب، برید سریع حمام کنید و اماده بشید. شماها امروز کلاس دارید من و باباتون هم میریم سرکار. برای شام خونه عمه دعوت شدیم، بهتره تا قبل غروب مشقاتونو تمام کنید.

سوک چشمکی برای خواهر کوچیکترش زد و یدفعه از روی میز وسط اشپزخانه روی صندلی پرید و جمله ایی که تقریبا میدونست نقطه ضعفِ پدرشه رو بیان کرد.

-امم بابا کوک، میشه سه تایی بریم حمام؟

جونگ کوک نگاهی به تهیونگ که چشم هاش گرد شده بود انداخت و اروم خندید. سری به نشانه بله برای دختر و پسر مقابلش تکون داد و به سمتشون حرکت کرد. به کمک جونگ کوک از روی صندلی ها پایین رفتند و آرد های روی لباس هاشون رو تکوندند و به سمت خروجی آشپزخانه رفتند؛ با توقف جونگ کوک به سمت عقب برگشتند و به دست باباشون که توسط تهیونگ گیر افتاده بود، خیره شدند.

-نظرتون با یه حمام خانوادگی چیه؟!
................
صدای خنده هاشون حمام رو پر کرده بود و خوشبختانه بخاطر دیوار های عایقی که کل خانه داشت، صدا به گوش دیگر اهالی اونجا نرسید.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 01, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

vkook oneshots~Where stories live. Discover now