موبایلشو روی اسپیکر گذاشت و روی میز کنار ایینه قدیش گذاشت
دکمه های پیرهنشو میبست
+فکر کردی خیلی علاقه دارم توی این مهمونی های کوفتی شرکت کنم؟~چاره ای نداریم تو باید اونجا باشی و یه خودی نشون بده فهمیدی ، دختر جندش هم اونجاس باید مخشو بزنی
چشم هاشو چرخوند
+فاک به خودت و اون مرتیکه فاکر تا پنج دقیقه دیگ راه میوفتمتماس رو قطع کرد
کراوات مشکیشو دور گردنش محکم کرداز توی ایینه دختر رو دید
به کل اونو فراموش کرده بود
با نگاه خنثی به درک نگاه میکردکیف پولش رو برداشت
چند تا اسکانس بیرون اورد گوشه تخت گذاشت
+حالا میتونی بریدختر لب پایینشو گاز گرفت و روی تخت جا به جا شد و به درک نزدیک تر شد
کرواتشو کشید و کمی سمت خودش کشیدش
دستشو روی سینه و در اخر روی دیک مرد کشید_نظرت چیه فردا شب هم بیام با تو خیلی خوش میگذره
با لحن اغواگرانه گفتولی لحن دختر غریبه روی مرد روبرو هیچ تاثیری نداشت
اون دختر فقط برای درک به عنوان فاک بادی یه شبه بودکراواتشو از دست دختر بیرون کشید و یقشو صاف کرد
+حتی دیگه دور و بر خونم پیدات نشه من با هرزه ها بیشتر از یه شب نمیمونمدختر که بهش برخورده بود اخمی کرد
_مرتیکه لاشیتک خنده ای کرد و پوزخندی زد
+فعلا اون تویی که هرشب به یکی میده پس گورتو گم کنبدون حرف دیگه ای کتش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت
به یکی از افرادش رسید برای چند ثانیه مکث کرد+حواست باشه تن لششو قبل از اومدنم از اینجا برده باشه و مواظب باش چیزی از اتاقم ندزده
سری به اطاعت از رئیسش تکون داد و به طرف اتاق مرد رفت
تو راه کتشو پوشید و سوار ماشین شد
توی راه اینستاگرام دختر جنده دیوید رو پیدا کرد تا کمی ازش بدونهبا دیدن چندتا پست دختر میتونست بخوبی بفهمه از اون دختر های لوس و کردنی عه
خوبه حداقل بعد از سر و کله زدن با دختر میتونست یه سکس دیگه هم داشته باشهبعد از توقف ماشین پیاده شد
کتشو توی تنش صاف کرد و با نگاه مغروری وارد اون عمارت بزرگ شدصدای موزیک ، هیاهو مردم و دود زیاد سیگار
تک سرفه ای کرد و با نگاه هاش به دنبال مکس گشتبا دیدن مکس کنار دو زن دیگه سرشو به عنوان تاسف تکون داد و سمتش رفت
بازوشو گرفت و به گوشه ای کشیدش
_مشکل تو چیه؟
YOU ARE READING
[smut book]
Fanfictionاسمات بوک از تمام شیپ های دیلن تمام شیپ ها از استرک تا استئو و استدیا...