I FALL IN LOVE...

1.6K 245 6
                                    

بعد از کلی قلقلک دادن کوک همه تصمیم گرفتن که فیلم ببینن
خببب
مامان کوک هم همسایه ها بهش زنگ زده بودن و گفتن که میخوان غیبت کنن و مادر کوک هم دست از پا دراز تر عین اسب به سمت خونه ی همسایه ی کنارشون راه افتاد و باکرگی پسرش رو به یونگی سپرد....(نسبتشون یادتونه دیگه مگه نه؟)
کوک بین هوسوک و یونگی روی پای تهیونگ نشسته بود
جین و نامجون دنبال یه فیلم مناسب بودن
جیمین هم مسئول خوراکی ها شده بود و داشت پاپکورن حاضر میکرد
+میگم.....
ته:جانم؟
+در گوشت بگم؟
ته:بگو عروسک
کوک سرش رو نزدیک گوش تهیونگ برد و چیزی زمزمه کرد
بعد از اینکه کوک حرفش تموم شد تهیونگ با نگاه متعجب نگاهش کرد
ته:م....م.... مطمئنییی؟؟؟
+اوهوم
و طور بسیار کیوتی سرش رو تکون داد
ته:بیا اینجا ببینم
و دستاشو باز کرد
کوک خودش رو تو بغل تهیونگ مچاله کرد
+فقط.....
ته:هوم؟فقط چی؟
+سخته....
ته:سخته؟
+اوهوم خودت فکر کن
ته:به چی؟
+شما شیش نفرید خوووو
ته: خب؟
+من خب....نمیدونم بتونم یا نه....
ته: چیو؟
+م....م...من فقط میترسم که نتونم به همتون توجه کنم و ناراحتتون کنم میترسم که یه روزی ازم زده بشید ی....یا اصن یه چیزی بد تر از اون....ا....اگه شما یه مین دیگه هم داشته باشید چی؟حالا اینا به کنار ولی من همینجوری به سختی از احوالات خودم با خبر میشم و میترسم که خب.....ن...ن...نتونم
ته:من مطمئنم خب؟
+باشه
ته:بچه ها بیاید کوک میخواد یه چیزی بگه
همه سمتشون رفتن
&$خب؟
+م....م....م....من....خ...خب من عاشق شدم
و شروع کرد بازی کردن با انگشتاش
&چییییییییییییی؟؟؟کیییییییییییییی
ته:اروم....ادامه بده
+خ...خب ...م...من ....پ... پفففففففف خدایاااا من عاشق شما شدم.....
همه با دهن باز نگاهش میکردند
$شوخیه؟
≥فکر کنم
(هوسوک هستن....)
+نچ نیست
و این دلیلی شد به دوباره هجوم بردن همشون به سمت کوک و ور رفتن بهش
+بوی سوختنی .....اخخخخخخ میاد
& فااااااااااااااااااککککک یووووووووووو
+چییییبییییییییی؟؟؟؟
&نه نه ببخشید پفیلا هامون سوختن....
@خاک تو سرت که از نامجون هم دست و پا چلفت تری
(جین هستن....)



___________________
خب پارت بعدی اخرین پارتیه که انقدر بی درد و کوفت و زهر ماره..
می‌خوام یه ذره چالش و معما واردش کنم....
ووووووووتتتتتتتتتت یادتون نرهههههههه
عغبژغزغب

another oneWhere stories live. Discover now