پارت اول

337 56 2
                                    

دنیل روی زمین نشسته بود و از پنجره ی قدی منظره ی شهرو نگاه میکرد . لباسی که تو فرودگاه پوشیده بود هنوز تنش بود و چمدونش همونطور کنار در افتاده بود .

پک محکمی به سیگار زد و باعث شد سرفش بگیره .خیلی وقت بود سیگارو کنار گذاشته بود . دودش ریه هاش رو میسوزوند ، اما درد عمیق تری رو آروم میکرد .

تمام اونچه که دیده بود جلوی چشمهاش رژه میرفتن. اون خنده ها ، رقصیدن ها ، نقش بازی کردن ها ‌. از اینکه همشون رو تماشا کرده بود متنفر بود . از اینکه با جلو نرفتن و باهاش حرف نزدن خودشو آزار داده بود متنفر بود. از کارگردان متنفر بود ، از reunion متنفر بود ، از اما متنفر بود ، از تام ... از تام ... عصبانی بود . قطره ی اشک روی گونش رو پاک کرد و پک دیگه ای به سیگار زد .

گوشی موبایلش رو از جیبش بیرون آورد و روشنش کرد . تا روشن بشه به قیافه ی داغون و خسته ی خودش توی صفحه ی مشکی گوشی نگاه میکرد . بالاخره بالا اومد. ۱۲ تا missed call و یه عالمه پیام واتساپ از طرف تام. وارد واتساپ شد و ویس اولو باز کرد :

*دن ، عزیزم؟ چرا تلفنتو جواب نمیدی ؟ خیلی بهت زنگ زدم خیلی نگرانتم حتما باهام تماس بگیر

ویس دوم
*دن ، متیو میگفت امروز اینجا بودی حتی گفت فیلم برداری تو زودتر تموم شده ولی لین همچین چیزیو بهم نگفته بود. من اصلا ندیدمت اگه میدونستم هستی پیدات میکردم . یادت نره بهم‌زنگ بزنی

ویس سوم
*دنیل لطفا جواب بده ، از دستم ناراحتی؟ حالم خوب نیست یکم‌پیش با یکی بحثم شد . نیاز دارم باهات حرف بزنم لطفا به محض اینکه تونستی باهام تماس بگیر

ویس چهارم
*عشقم لطفا باهام حرف بزن ... نزار خودم حدس بزنم چی شده. وقتی باهام حرف نمیزنی نمیتونم درستش کنم. اگه نمیخوای زنگ بزنی ویس بده، تایپ کن ، ولی ازم فاصله نگیر خواهش میکنم .

بعد از اون پیام داده بود :کجایی ؟ میخوام ببینمت . بیا خونه هتل نمون

موبایلش رو دوباره خاموش کرد و پرتش کرد روی تخت . بلند شد ، سیگارش رو توی جا سیگاری خاموش کرد سمت حموم رفت .

شیر دوش رو باز کرد و گذاشت جریان آب سر و بدنش رو خیس کنه . آب سرد بود اما بدنش انقدر داغ بود که سرمای آب رو حس نمیکرد . هر بار چشمشو میبست یاد چیزاهایی که دیده بود می افتاد .

که چطور تام قبول کرده بود بازیچه ی دستشون بشه . چطور بازم براشون نقش بازی کرده بود . چند تا بغل و نگاه عاشقانه ،چند تا حرکت رمانتیک، برای اینکه برنامه برای مخاطبا هیجان انگیز بشه ؟ مگه هری پاتر به تنهایی هیجان انگیز و پر مخاطب نیست؟

حتما باید یه رابطه ی دروغین رو اینطوری با بی رحمی جلوی چشمش نمایش میدادن تا مردم ببینن و خوششون بیاد؟؟ اون چرا قبول کرد؟ نباید قبول میکرد . نباید خودشو میفروخت

آب از سر و چونش جاری شده بود و بدنش از سرما میلرزید ، تازه متوجه لباسش شد که از تنش در نیاورده . از لحظه ای که از استودیو برگشته بود هتل و بلافاصله به سمت فرودگاه رفته بود همین لباسها تنش بود
*******************************

feltcliff One Shot/ real stories Where stories live. Discover now