گوشیش زنگ خورد ، تام بود ، نمیخواست جواب بده ، ریجکت کرد . دوباره زنگ خورد و دوباره ریجکت کرد .
توی واتساپ ویس داد
* " دن گوشیتو جواب بده باید باهات حرف بزنم . اگه میخوای بازم مثل دفعه ی قبل جواب ندی به خدا قسم پا میشم میام اونجا اصلا همبرام مهم نیست بقیه چی فکر میکنن."شمارشو گرفت ، با اولین بوق برداشت
دن :" بهم زنگ نزن "تام :" عزیزم، باهات حرف دارم مهمه "
دن :" چیه چی میخوای؟ "
تام :" تو ... دیدیش؟ "
دن :" آره من اون عشق بازی لعنتی تونو دیدم تام ، همینو میخواستی بدونی ؟؟؟!! "
تام :" دن .... میدونی که واقعی نبود "
دن :" همینش داره دیوونم میکنه "
تام :" من نمیدونستم قراره اینارو زودتر پخش کنن باور کن خبر..."
دن :" داری با بچه حرف میزنی؟ تو اصل قضیه چه فرقی میکنه؟"
تام :" فرررقق میکنه چون نامردی کردن ، اگه کلشو میدیدی تو ادامش توضیح دادیم که ... "
دن :" ادامش؟؟؟؟؟ ادامه همداره ؟؟!! وای تام واقعا سورپرایزم کردی دیگه روزم تکمیل شد جدی میگم. مطمئنی اسم برنامه Tom and Emma reunion نبود؟"
تام :" من میام پیشت ، برات توضیح میدم "
دن :" بیای اینجا بد میبینی "
تام :" عشقم ...
دن :" نگو "
تام :" بزار ببینمت ، دستتو بگیرم ، اینجوری به حرفم گوش نمیدی"
دن :" نه میخوام ببینمت ، نه لمست کنم ، نه صداتو بشنوم "
گوشیو خاموش کرد و رو صندلی ماشین پرت کرد.********************************
صبح زود از خونه زد بیرون . حوصله ی سرخوش بودن ارینو نداشت . از دیروز از دست سوال و جواب های مردم خودشو تو خونه حبس کرده بود ولی دیگه طاقتش تموم شده بود .
تصمیم گرفت تا شب برنگرده . گوشیشو خاموش کرد تا کسی بهش زنگ نزنه و خودشو با کارای مختلف سرگرم میکرد تا روزش بگذره ، یه بطری ویسکی گرفت و نصفشو تنهایی خورد .
نزدیکای شب بود که برگشت خونه . ارین دم در مثل عزا گرفته ها وایستاده بود و پریشونی از قیافش میبارید :"کدوم گوری بودی؟؟!!"
دنیل بیخیال سرشو پایین انداخت و اومد داخل :" نگو که برات مهمه "
ارین داشت از عصبانیت میلرزید :" اون اومده بود اینجا ، اون!!!"
دنیل با قیافه ی شوک زده آب دهانش رو قورت داد :" کی ؟ "
ارین :" بیخودی خودتو به اون راه نزن خودت میدونی کی"
دن :" واسه چی ؟ چیکار داشت؟"
ارین :" از من می پرسی؟؟؟ صد بار گفتم برام مهم نیست چه غلطی دارین میکنین فقط کاری نکن که ببینمش ، نزار باهاش رو به رو بشم . معلوم نیست چیکار کردی که پاشده اومده اینجا. تو گفتی هیچ وقت نمیاد اینجا اما اومد دنیل "
دن :" م.. من ... چی میگفت؟ "
ارین :" چی میخواست بگه ؟ دنبال تو میگشت چون غیبت زده بود . لعنت به تو و اون هرزه ی کثافتت ، منو درگیر قهر و آشتیای تهوع آورتون نکنین . "
دنیل حس کرد سرش داره گیج میره اما مطمئن نبود که اثر ویسکیه یا حرفهای ارین . سلانه سلانه خودش رو سمت توالت کشوند تا آبی به دست و صورتش بزنه .
ارین :" چیه انگار اون فیلمه خیلی کونتو سوزونده که جوابشو ندادی!!! باید چشمتو باز کنی واقعیتارو ببینی دنیل . به جای اینکه برای پسره قیافه بگیری و طاقچه بالا بزاری به نظرم بهتره موس موسشو بکنی چون با اون فیلمایی که من دیدم همین روزاست که برن تو کار همدیگه "
دنیل حس میکرد میخواد اوق بزنه ، دلش میخواست سر ارینو بکوبونه به لبه ی روشویی
ارین :" اگه از غیظ تو یه بلایی سر من میاورد چی؟؟؟ شما ها که دختر و پسر براتون فرقی نداره هرجا دلتون بخواد میفتین . اون نباید پاشو تو این خونه میزاشت و اینم تقصیر توعه ، ازش متنفرم نمیخوام دیگه ببینمش "
دن :" فکر میکنی من خیلی خوشم میاد؟؟؟ فکر میکنی از این زندگی ای که دارم لذت میبرم؟ از این عذاب ۲۴ ساعته؟؟؟ فکر میکنی دلم نمیخواد تموم شه؟؟؟"
ارین که از داد دن جا خورده بود ، صداشو پایین آورد سعی کرد با گفتن این جمله دست دنیلو بگیره:" پس تمومش کن ، بیا تمومش کنیم "
دنیل دستشو عقب کشید :" اگه بخوام یه روز تمومش کنم مطمئن باش کنار تو اینکارو نمیکنم " روش رو ازش برگردوند . از توالت بیرون میرفت که با صدای ارین متوقف شد :" برات یه چیزی آورده ، رو جا کفشیه "
*******************************
روی تخت نشسته بود و جعبه رو تو دستش گرفته بود . بوی تامو میداد ، بوی بستنی توت فرنگی ، بوی ویلو ، بوی سیگارش . نفس عمیقی کشید و همه ی بوهای شیرینشو تو ریش جمع کرد . در جعبه رو باز کرد ، براش قهوه ی استارباکس مورد علاقشو گذاشته بود و کلی شکلات . یه اردک چوبی بامزه هم تو جعبه بود با یه کارت پستال.
داخلشو خوند:
" حتی اگه منو نخوای بازم نمیتونم ازت دور بمونم .حتی اگه بین جسممون فاصله میندازی بین قلبامون فاصله ننداز .
من خونه ام بیا پیشم .
دوست دارم
تام× "جای اسمشو روی کارت پستال با انگشتش نوازش کرد . دیگه طاقتش سر اومد دلش میخواست هرچه زودتر پیشش باشه .
ESTÁS LEYENDO
feltcliff One Shot/ real stories
Fanficوان شات فلتکلیف / زندگی دنیل ردکلیف و تام فلتون با الهام از اتفاقای واقعی