سهون همونطور که دستش رو لای موهای جونگین حرکت میداد آهسته نفس کشید و بوسه آرومی روی موهاش گذاشت. دروغ چرا.. سهون بدجوری از آسیایی هایی که پوست شکلاتی داشتن خوشش میومد. بدجوری دلش میخواست مزۀ شراب رو روی نیپلای جونگین تست کنه. تن جونگین زمانی که بیهوش بود و داشتن میگشتن دنبال زخم دیگه ای اگه بازم خونریزی داشته باشه.. لعنت،اون واقعا یه الهه یونان باستان بود. تتوی ریز رو ترقوه ش که میگفت « turn off your feelings » به معنای « احساساتت رو خاموش کن ».. لعنت! واقعا دلش میخواست اطراف اون تتوی لعنتی رو کبود کنه و همزمان با به فاک رفتنش تن نسبتا skinny ش رو زیر جونگین حرکت بده و صدای بم لعنتیش رو وقتی از لذت آه میکشه بشنوه. جای زخمای متعدد روی تنش.. بخیه بزرگ روی شونه ش.. لعنت، سهون توی ده دقیقه کل تنش رو حفظ کرده بود. واقعا میخواست لمسش کنه.. میخواست داستان اون زخمها رو بدونه. جای زخمای متعدد روی دستش که با تتو پوشونده شده بودن.. نشون میدادن اون به خودش آسیب میزنه. چیزی توی ذهن سهون روشن شد و گفت: باید ازش محافظت کنی!
همونطور که سهون به کراش جدیدش ( که تبدیل به ناجیش شده بود ) خیره بود جونگین از همیشه عصبی تر و خسته تر بود. فقط میخواست تلفن رو قطع کنه و دوباره توی آغوش ناجیش بره تا آروم بگیره.. جونگین تصمیم داشت خطش رو تغییر بده،از لندن به تورنتو بره و شغل جدیدی پیدا کنه،آپارتمان تک خوابه ای پیدا کرده بود که به نظر مناسب میومد و دنبال هم اتاقی میگشت. توی افکارش غرق بود که یکدفعه صدای لرزون جونگین باعث شد کاخ آرزوهاش فرو بریزه و به خودش بیاد: « باید برم.»
لعنت،بغض دوباره گلوش رو گرفته بود و بدنش شروع به لرزیدن کرده بود. سهون با دیدن حالت جونگین بدون حتی کلمه ای پرسیدن سریع جونگین رو توی بغلش کشید و مشغول نوازش کردن کمرش شد. این دیگه چه حسیه.. حتی نیاز به صحبت کردنم نیست؟ « این واقعا بهشته؟ » اون فکر میکرد.
- ممنونم..
همونطور با بغض زمزمه کرد و بعد از اون نفسش رو بیرون داد، موهاش رو زیر گردن سهون کشید و دستاش رو دور کمرش پیچید،دستای لرزونش رو توی هم قفل کرد و لبش رو محکم گاز گرفت.
- معذرت میخوام اگه مزاحمم.. خیلی وقتتو گرفتم
بی اختیار دوباره اشکاش جاری شدن و همونطور که سرش رو به سهون تکیه داده بود کم کم آروم گرفت، لبش رو نرم آزاد کرد و پلکاش روی هم افتادن. خسته بود..
+ آروم باش جونگینا.. وقتمو نمیگیری،مزاحمم نیستی..
نفس عمیقی کشید و بعد از بوسیدن موهای جونگین دستاش رو توی دستای خودش قفل کرد و نرم روی انگشتاش رو بوسه زد.. دقیقا همون واکنشی که انتظارش رو نداشت. جونگین سرخ شده بود! گونه های لعنتیش گر گرفته بودن و لب حجیمش رو به دندون کشیده بود. تحریک کننده ترین صحنه زندگی اوه فاکینگ سهون! الان علاوه بر اینکه میخواست دیک کوفتی کیم جونگین رو توی خودش حس کنه دلش میخواست چهره جونگین وقتی دیکش داخلشه رو هم ببینه.
YOU ARE READING
La Belle
Fanfictionبل، تو آنقدر زیبایی که به محض دیدنت، عاشقت شدم. این چیزی بود که من فکر میکردم.