part2

1.1K 60 2
                                    

دو هفته گذشته بود چند باری توی دستشویی باهاش روب رو شدم و اهمیت ندادم بهشا چندباری توی دفترم اومد و کار داشت و تھگوک هنوز اینجا بود تصمیم گرفته بود تھگوکو ازش بگیرم همین امشب
از پشت شیشه دفتر زیر نظر داشتمش شب شده بود همه رفتن خونهاشون و تهیونگم تھگوکو بغل گرفت و رفت بیرون

منم پشتش راه افتادم وارد خونش شد چند ساعت گذشت ساعت ۴ صبح بود همجا آروم بود
از ماشین پیاده شدم و در پنجره ای ک حدس میزدم اتاق تھگوکه رو باز کردم وارد اتاقش شدم تھگوک روی تخت اروم خاب بود و تهیونگ پایین تخت افتاده بود از دماغش انگار خون داشت میومد نزدیکش شدم نفس میکشید خب هنوز زدنس تھگوکو آروم بغل گرفتم و بردم از پنجره بیرون
چشماشو یهو باز کرد
+ بابایی اومدی؟؟؟
_اره عزیزکم اومدم کوچولويه من بخاب تا بریم خونه
+ باجه بابای دلم تنگ شوده بود بلات
_منم همینطور عشقه من 
+ماما کو
_رفته مسافرت میاد چند روزی پیش بابای هسی باشه؟
+ باجه
سوار ماشین شدمو رفتم سمت خونه
+ماما میگف تو مولدی
_نه من نمردم عزیزم من فقط رفته بودم سفر
+ چلا برنگشتی
_نتونستم عزیزکم گیر افتادم
+ماما خیلی اذیت شود همیشه گلیه میکنه
_چرا اینکارو میکنه تو که پیششی؟
+ هنا اون هر شب عکس تورو بغل میگلف بابای و گلیه میکلد بضی وقتا یچیز قلمز لنگ میریزه ازش میگه چیزی نیشت و عاديه من فک میکنم که نالاحته و دلش بلات تنگ شوده
این بچه چی داشت میگفت؟؟

_دیگه چیا میگه مامانت؟؟
+هیشی فقط گلیه میکنه
_حاضری با بابا یه مدت زندگی کنی تھگوک؟
+ آله ولی بعد ماما نیاد مگ ن؟
_اره عزیزم
_____________________
تهیونگ:
چشمامو باز کردم و سمت تھگوک بردم خشکم زد با وحشت پاشدم سرم بشدت درد گرفت
_تھگوککککک
نبودش کل خونه رو زیرو رو کردم پنجره باز بود داد زدم
_تهگوووووککککککککک
فریاد زدم كل گذشته اومد تو سرم
____فلش بک____
+ اگر جونگکوکو ول نکنی میکشمش
_من با بچه تو شکمم نمیتونم اینکارو نمیکنم
+پس زوری اینکارو میکنم
و یه دستمال سفیدو گذاشت روی بینیم و همجا تاریک شد

وقتی چشمامو باز کردم توی یه سلول بودم و دستو پاهام بسته بود یکسال تمام زندانی بودم
و از دوری کوک گریه میکرد
تهگوک توی شکمم بزرگتر میشد و جای مارک کوک روز ب روز دردناکتر
کم میخابیدم از درد میپیچیدم تھگوک دنیا اومده بود
و ازش مراقبت میکردم بزور خودم ضعیف بودم و شیرم کم بود بسختی تغذیش میکردم تا روزی که پرتم کردن بیرون و گفتن ک کوک دیگه نمیخادت اون تورو فراموش کرده ... هرروز ب امید اینکه کوک بیادو پیدام کنه شبو سر میکردم دردو تحمل میکردم

_____پایان فلش _______

بک خون ازم سرازیر شد
_ تھگوووووووکککککک
اه این مریضی لعنتی ولكنم نیست و هر بار باید خون بریزه ازم گوشه خونه نشستم و گریه کردم دستامو نگاه کردم خون آلود بود خودمو جمع کردم و گریه کردم !
من همچیو از دست دادم
و بشدت اشک میریختم جای مارکی که کوک گذاشته بود رو گردنم بعد از اون پنج سال سیاه شده بود و تبدیل به مریضی شده بود
دکتر بهم گفت ک زود میمیرم دنبال ينفر بودم که بعد مرگم ازش مراقبت کنه و میخاستم پول درارم ک براش همچيز فراهم کنم
جونگکوک کاره اونه پاشدم و تا خود شرکت دویدم با همون لباس و همون سرو وضع وارد شرکت شدم دویدم سمت دفترش
مثل سگ میدویدم و نفس نفس میزدم
پاهامو حس نمیکردم
نفسم بالا نمیومد
حس میکردم دارم میمیرم
باید تھگوکمو پس بگیرم
تنها داراییم تھگوکمه
کسی که باعث میشه دوری کوک برام آسونتر باشه
چون بوی اونو میده و شبیه کوکه
دویدم سمت دفتر
گرمای خونی ک از دماغم سرازیر شده بود بیشترو بیشتر میشد
ب دفتر رسیدم همه داشتن نگام میکردن
جيمين پاشد از جاش میخاس جلومو بگیره با ته جونی ک مونده بود هلش دادمو وارد دفترش
شدم
از جاش پاشد
_ته.....تهگوک..کجاس.
+ من نمیدونم حق نداری بدون در زدن بیای داخل يقشو گرفتم
_توعه عوضیییی تھگوکمو پس بده
+نوچ
لعنتی
محکم زدم به سینش
_توعه کثافت ۵ سال منو پیدا نکردی لعنتی توعه کثافت گذاشتی بچم توی سلول دنیا بیاد دنبالم نگشتی توعه كصافت منو فراموش کردی و همچیمو ازم گرفتی توعه مادرج..ده من تورو ول نکردم منو بردن احمق منه احمق بخاطر حفظ جونت رفتم کوک توعه کثافت...
مزه خونو توی دهنم مزه میکردم چشمام تار شده بود _تھگوکمو بده ازم نگیرش لطفااآا
+ چی داری میگی واس خودت هرزه
_ کوک لطفا تهگوکو بده بم من نم...
+گمشو بیرون تو اخراجی
_پسش بدهههههههه
+ نگهبانااا ببریدش بیرون
اومدن و دو دستم گرفتم میخاسم تقلا کنم اما جون نداشتم.
_کو... ک...
چشام بسته شد همجا تاریک شد
___________________
جونگکوک: چشماش بسته شد و خون زیادی ازش رفته بود اون حرفایی ک زدا منظورش چی بود گیج بودم اینم نقش جدیدشه لابد به خدمتکار گفتم خونارو از زمین پاک کنه کارای دفترو انجام دادم و سمت خونه رفتم تھگوک پرید بغلم +بابایییی ماما
_چیشده عشقه بابایی
+ماما ماما حالش خوب نیست
_ماما حالش خوبه عزیزم فقط سرش شلوغه
+ نا بابایی من قلبم دلد میکنه ماما داله میمیله مث ت داله میره تنهام بزاله مامامو میخام
زد زیر گریه تاحالا ایطوری ندیده بودمش
_باشه بابا ساکت باش مامارو میارم
ب جیمین زنگ زدم اومد
+چیشده کوک
_میتونی پسرکو خابش کنی؟
+پسر کیه؟
_داستانش طولانیه فقط خابش کن
+ باشه تلاشمو میکنم
بغلش کرد بردش توی اتاق يساعت گذشت
_شبو بمون اینجا
+ باشه
خوبه اتاقو برات حاضر میکنن من یکاری دارم میام
بدون حرف زدم بیرون سوار ماشین شدم و سمت خونه تهیونگ رفتم در زدم کسی باز نکرد بوی خونش پیچیده بود بوی فرموناش بشدت بوی فاسد میداد جوری ک انگار مرده رایحش توی حیاط خونه بیشتر بود دور تا دور خونه رو گشتم
____________________________

تھیونگ:

بیهوش خودمو توی حیاط خونه پیدا کردم از جام ک پاشدم با چهره اون مرد افتادم ب گریه
_ لطفا کارم نداشته باش لطفا
+ انگار کوک اومده سمتت ...
_لطفا بزار برم....
اون همون مردی بود که منو دزدیده بود مین یونگی رئيس مافیای اگوست دی بزرگترین باند که با جونگکوک دشمنی شدیدی داشت بخاطر اینکه کوک جاسوساشو توی شرکت پیدا کرده بود تحویل پلیس داده بود و باعث شده بود تا حدودی لو برن و فکر انتقام بود
+فکنم باید بکشمت
_ن....
همونلحظه چیزی توی سرم خورد شد و افتادم رو زمین
نمیدونم چقد گذشته بود چشمامو باز کردم خودنو کشوندن روی زمین
_ ک..کم..ک
داشت سرم گیج میرفت که یک نفرو جلوم دیدم
بوش بوش
_کک کو ک
همه جا تاریک شد...

______________________________جونگکوک: غرق خون بود قلبم درد گرفت لعنتی خورده های شیشه رو میدیدم یکی اینکارو باهاش کرده | شایدم خودش اینکارو کرده؟؟ اما بوی فرمون به الفا میومد یه فرمون خیلی قوی و بشدت تلخ بغلش کردم و به سمت بیمارستان رفتم سریعا برد...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

______________________________
جونگکوک: غرق خون بود قلبم درد گرفت لعنتی خورده های شیشه رو میدیدم یکی اینکارو باهاش کرده | شایدم خودش اینکارو کرده؟؟ اما بوی فرمون به الفا میومد یه فرمون خیلی قوی و بشدت تلخ بغلش کردم و به سمت بیمارستان رفتم سریعا بردنش آی سی یو حالش انگار وخیم بود...

______________________________جونگکوک: غرق خون بود قلبم درد گرفت لعنتی خورده های شیشه رو میدیدم یکی اینکارو باهاش کرده | شایدم خودش اینکارو کرده؟؟ اما بوی فرمون به الفا میومد یه فرمون خیلی قوی و بشدت تلخ بغلش کردم و به سمت بیمارستان رفتم سریعا برد...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
love/hate/revenge(kookv)Where stories live. Discover now