÷ خب خب وقته تنبیه ..
× میبینم اینجا یکی قراره تنبیه بشه ....
خیلی میترسم ... نه به خاطر اینکه قراره به بدترین شکل ممکن به فاک برم .. بهخاطر اینکه قراره تلافی اون یک هفته ای که نبوده رو در بیاره پس ...
پدر رو تخت پرتم کرد ....روم خیمه زد و شروع به
بوس کردنم کرد ....تمام بدنم رو میبوسید .. داخل رون پاهام رو مک بلندی میزد بعد رفت سمت دیکم...اونو تو دستش گرفت و بعد از یکم بازی کردن باهاش اونو تو دهنش کردو شروع به محکم خوردنش کرد ...
اون...اون لعنتی ..آه..خیلی درد داشت ...خیلی ...من از اینکه یکی برام ساک بزنه متنفرم ...آه..
خواستم بگم از کارش دست بکشه که با دستای قویش دوتا دستامو گرفت و بالا سرم قفل کرد ...
پس چرا تموم نمیشد..هر دفعه مک بیشتری میزد...و باعث میشد دردم بیشتر بشه ...
بعد از چند دقیقه از کارش دست کشیدو و سمت نیپلام اومد... یکی از دستاشو آزاد کرد و با یه دستش دوتا دستام رو گرفته بود...
لعنت بهش حتی یه دستشم خیلی قوی بود ..خواستم تقلا کنم که محکم تر دستام رو گرفت و باعث شد آهی از درد بکشم
+ آیی دستم ...داره ..میشکنه
× اگه بیشتر وول بخوری ..دستاتو خورد میکنم ...
.کم کم قطره های اشک از درد دستام تو چشام جمع شدن ...
اما یه حسه عجیب تو نیپلام احساس میکردم ...حسی مخلوط از درد و لذت ...
اون داشت با دستش با نیپلام بازی میکرد ..اون ارو فشار میداد و بعد با دهنش ازشون گاز میگرفت...
+ آههه این چرا ...آههه ...انقدر عجیبه ...
نیشخندی زد و از نیپلام دست کشید که با عث شد ناله از از نارضایتی بکنم ....
ولی مشخص بود از اول این شب اون فقط میخواست منو اذیت کنه...بعد از دست کشیدن از نیپلام شروع به بو کردن گردنم کرد ...
× آههه..من حتی میتونم با بوی تو هم ارضا بشم ...تو واقعا فوقالعادای....
بعد شروع به لیس زدن گردنم کرد ....
حالم داشت بهم میخورد ولی تا میخواستم تکون بخورم با دستاش بیشتر به دستام فشار میآورد....
کی این کارو تموم میکنه ..حالم داره بهم میخوره ..
بعد از گردنم که حسابی کبود و زخمی شده بود سراغ لبام اومد
اون واقعا وحشیانه میبوسید انگار اون یه فرد تشنهای بود که لبای من آبش بود و با بوسیدن لبام سیر میشد .
جدا از درد شدیدی که احساس میکردم هر آن ممکن بود لبام پاره بشه ..نفس کم آوردنم هم یکی از دلایلی بود که فقط میخواستم زود تمومش کنه ....
YOU ARE READING
🚫⛓🩸خون اشک عرق 🩸⛓🚫
Fanfictionداستان راجب پسری به نام جانگکوکه . پسری که به خاطر یه انتخاب اشتباه تمام سرنوشتت روبه سیاهی و تباهی می کشیده میشه . .............................................................................................. چرا انسان ها باید آنقدر بی رحم و کثیف...