Holidays1

509 74 2
                                    

شالگردن سفید رنگش رو دور گردنش انداخت و نگاهش رو به چشمهای براق جونگ کوک داد

-اماده ای؟

جونگ کوک نگاه پرعشقی به امگای کوچولو و شیرینش انداخت و لبخند کوچیکی زد

=اره...بریم

باهم از کلبه بزرگ و چوبیشون خارج شدن.    به محض اینکه بوت هاشون برف پنبه ای زیر پاشون رو‌ لمس کرد، باهم دیگه شروع به دویدن کردن  و صدای قهقهه های بلندشون سکوت آرامبخش جنگل به برف نشسته رو شکوند .

با رسیدن به درخت کاج قدیمی که تقریبا از بیشتر درخت های اطرافشون بلندتر بود هرکدوم سمت سنگری که روز قبل درست کرده بودند رفتند و پشت سنگر های درست شده از برفشون پناه گرفتند، به دیقه نکشیده بود که جنگ با گوله برف بزرگی که به کاپشن مشکی جونگ کوک برخورد کرد شروع شد...

از هفته پیش برنامه ریخته بودند که تعطیلات کریسمس رو به سوئد بیان ...تا هم یه سفر خارج از کشور دوتایی رفته باشند هم شفق های قطبی رو ببیند و جیمینم کلبه مدرنُ محبوب جونگ کوک رو ببینه، بالاخره دیروز به مقصد خودشون رسیدن

بعد از استرحت کمی هم که برای از بین بردن خستگی راه داشتن باهم به وسطای جنگل رفتن تا باهم برف بازی کنن اما بخاطر اینکه هوا داشت تاریک میشد و موندن توی جنگل خلوت اونم توی هوای تاریک انچنانم جالب نبود و انرژی لازم برای تبدیل شدن نداشتند پس فقط تونستن که سنگر های پنبه ای یخ زده خودشون رو درست کنن و به خونه برگردن تا استراحت کنن و فردا صبح زود برگردن تا باهم برف بازی کنن....

راجب جونگ کوک و جیمین هم...یه زوج عاشقِ کیوت..اونها توی زمستون سال پیش باهم جفت شدن و جیمین به طور رسمی امگای جونگ کوک شد و تا الان که همه چیز خوب پیش رفته بود...همچنین اتفاق هایی که تا الان افتاده بود  اتفاق های شیرین و خوبی بود
مثلا جونگ کوک بعد از پدرش مدریت شرکتش رو به عهده گرفت، با اصرار های زیاد جیمین مبنا بر اینکه اون نمیخواد همش توی خونه باشه، دوست داره مستقل باشه جیمین رو هم اورد پیش خودش تا هم کنار هم باشند هم جیمین به خواستش رسیده باشه

با خوردن یه گلوله برفی دیگه به کاپشنش لب هاش از هم باز شدند و لبخند خبیثانه ای زد، سعی کرد خیلی آروم به حالت گرگش دربیاید و اگه صدای شکسن استخون های بدنش رو فاکتور بگیریم  تقریبا موفق شده بود که بی سروصدا تبدیل شه٫ اروم آروم دست و پاهاش رو روی ستاره های بهم چسبیده برفها حرکت داد و از پشت سنگرش کنار اومد و با قدم های کوچیک و اروم سمت جیمین رفت...

برگشت به حالت گرگش اونم توی طبیعت بعد از مدت طولانی حس خوبی بهش میداد حسی مثل برگشتن به جایی که بهش تعلق داری...مثل برگشتن به یه آغوش دلتنگ یا خونه

با یه پرش ناگهانی  روبه روی میتش قرار گرفت و پشتش رو بهش کرد و با پاهای قویش تمام برف هارو به سمت جیمین داد

صدای موچیش که با خنده تو دل برویی ازش میخواست تمومش کنه باعث شد
به سمتش برگرده و تا حد امکان به امگای دوستداشتنیش نزدیک بشه، پوزش رو توی گودی گردن امگای خوش بو فرو ببره و رایحه شیرین آرامبخش وانیل امگارو به ریه هاش دعوت کنه٫ دستهای امگاش هم بیکار نشستن و موهای نرم و سفید رنگ الفاشو نوازش کردن

اون موهای نرم همرنگ برف ها زیر دستش حس خوبی داشت ...خیلی خیلی خوب

نفس عمیقی کشید و سعی کرد نگاهش رو به چشمهای عسلی آلفا بده

_صبرکن منم می‌خوام تبدیل شم

آلفا مشتاق از امگا فاصله گرفت تا امگا راحت تبدیل شه.....
جیمین با چهار دست و پا شدن روی برف های سرد و سفید اروم آروم به امگای زیبایی تبدیل شد، مردمک چشمهاش به آبی اقیانوسی تغییر رنگ داد‌ و موهای تنش به رنگ مشکی براقی دراومد 
با قدم های آروم و چشمهای براق آبی اقیانوسیش به آلفا نزدیک شد و دندونهاش رو به نمایش گذاشت و با سرعت باور نکردنی شروع به دویدن کرد
آلفا هم کم نیورد و به دنبال امگا شروع به دویدن کرد تا  اینکه هردو کنار هم قرار گرفتن
پابه پای هم می‌دویدن و از خوشحالی زوزه های کوتاهی می‌کشیدن

رد پنجه هاشون روی برف پر حجم و سفید و سرد میموند و نقش های جالبی ایجاد کرده بود
جونگ کوک با یه حرکت ناگهانی خودش رو سمت جیمین پرت کرد و هردو با هم روی زمینی که لباس سفید پوشیده بود، افتادن.

آلفا به سرعت به شکل انسان خودش برگشت و جیمین هم به تبعیت از جونگ کوک خودش رو از کالبد گرگش خارج کرد و با بلند کردن سرش لباشون رو روی هم قرار داد و با همراهی آلفا نرم شروع به بوسیدن کرد

Holidays Where stories live. Discover now