با چشمای نیمه باز با دستش روی تخت دنبال گوشیش میگشت و وقتی پیداش کرد صدای آلارمو قطع کردو رو تختش نشست..
چشماشو کمی مالیدو از رو تخت اومد پایین... یونجون بازم قبل اون پسر از خواب بیدار شده بودو رفته بود ولی خوشبختانه انقدر خواب بومگیو سنگین بود که یکذره هم متوجه نشده بود..
راستش جوری خواب این پسر سنگین بود که اگه جلوی گوشش بمب بترکونی هم نمیفهمه..
سمت دستشویی رفت و صورتشو شست.. یک هودی سفید با یک شلوارک جین پوشیدو اومد جلو آیینه و موهای مشکیشو که تا روی گردنش بود رو شونه کرد... بالم لبشو هم زد و نگاهی به سر تا پای خودش انداخت...
شبیهه دختر هایی شده بود که واسه قرار با اوپاشون آماده شده بودن ولی محض رضای خدا اون فقط میخواست بره سر کلاسش..
...
به کای سلام کردو رفت کنارش نشست..
_'سلام پسر!'
_'سلام کای خوبی؟'
_'اره ولی مثه اینکه تو بهتری ببینم با کسی قرار داری که اینجوری کیوت کردی خودتو؟'
_'یااااااا نخیرشم من با کسی قرار نمیزارم'
_'اوکی منم باورم شد...'
_'ولی دارم راست میگم کای من حتی تا حالا یک دوست پسر هم نداشتم..'
_'خودم واست یکی رو پیدا میکنم نگران نباش تا منو داری غم نداری'
_'هه کسی که تو پیدا کنی رو نمیخوام'
_'یااااا مگه کسی که من پیدا میکنم بده؟'
_'خوبه حالا ساکت شو کای استاد اومد'
_'هوفففف بعدا حسابتو میرسم'
....
زنگ خوردو کای رو به بومگیو کردو گفت: 'هنوزم یونجون باهات سرد برخورد میکنه؟'
بومگیو قیافه ناراحتی به خودش گرفتو گفت: ' اوهوم باید یک کاری کنم صمیمی تر باهام رفتار کنه اخه اینجوری که نمیشه..'
کای دستشو زیر چونش گذاشتو یکم فکر کرد بعد گفت: ' اوه چطوره الان با اون ناهار بخوری؟'
بومگیو بنظرش بد نمیومد و گفت: 'خب.. چجوری دعوتش کنم به ناهار؟ من شمارشو ندارم'
_'نگران نباش پسر من به سوبین میگم که به یونجون بگه'
_'خیلی ممنونم پس من الان برم ناهار رو سفارش بدم'
_افرین برو منم برم پیش سوبین
...توی کافه دانشگاه نشسته بودو منتظر یونجون بود.. یونجونی رو دید که هندزفری تو گوششه و با صورت پوکری داره به سمتش میاد..
یونجون اومد و روی صندلی رو به رو ایه بومگیو نشست... بومگیو سریع گفت: 'الان ناهار رو میارم'.. بعد هم بلند شدو بعد چند دقیقه با دوتا سینی توی دستش برگشت و یک از اونارو جلوی یونجون گذاشت و بعد روی صندلی نشست..
YOU ARE READING
~my anti-romantic roommate~
Fanfictionچوی بومگیو پسر شاد و پر انرژی که واسه ادامه تحصیلش به سئول مهاجرت میکنه... بومگیو فکر میکنه قراره کلی دوست پیدا کنه و کلی اتفاق خوب واسش بیوفته ولی اگه همه چی اونجوری که بومگیو میخواد پیش نره چی؟.... name : my anti-romantic roommate main couple : ye...