part8

106 16 39
                                    

جیهوپ به فکر فرار بود پس باید نقششو اجرا میکرد نمیخواست اینجا باشه نمیخواست دوباره به یونگی اعتماد کنه، نمیخواست دوباره اذیت بشه،اشکاش شروع به ریختن کردن
یه جین دنبالش نیومده نکنه یونگی اونو کشته
جیهوپ رفت درو باز و بسته کنه که متوجه قفل بودنش بشه به سمته پنجره رفت و پرده هارو کنار داد پنجره رو باز کرد و همه جا رو تحلیل کرد ولی گندش بزنن این یونگی چقدر
بادیگارد داره لعنت بهش
به درخت بزرگ روبه روی پنجره نگاه کرد
تا اونجا که فهمیده بود
بادیگارد بعد از پنج دقیقه میرفتن تا غذا بگیرن پس وقت خوبی بود که فرار کنه
.
.
.
«یه جین»
چندروز بی وقفه دنبال هوسوکم میگشتم تا اونجا که فهمیدیم یونگی هوسوک و دزدیده
تهیونگ:هق... داداشم و پیدا نکردی
به تهیونگ گریون نگاه کردم این پسر بخاطر هوسوک داغون شده بود نه فقط این منم
رفتم سمتش بغلش کنم که با صدای سرفه کوک پشمام ریخت و وایسادم خوب همه مافیا ها که نترس نیستن
کوک تهیونگ و بغل کرد و گفت:عشقم گریه نکن پیداش میکنیم
تهیونگ:زود تروخدا نمیخوام باز یونگی بهش اسیب بزنه
یه جین:مامان باش هرجا هست خودم پیداش میکنم
.
.
.
«راوی»
بعد از پنج دقیقه جیهوپ چندتا پتورو بهم گره زد و داخل پنجره انداخت
باید عجله میکرد و بادیگاردا انقدر گرسنه موندن که ممکنه هنو نرفته تموم کنن و برگردن سری انداخت و اروم اروم رفت پایین
دوباره همه جارو تحلیل کرد
و بعد از اینکه متوجه شد کسی نیست
بدو بدو رفت انقدر دوید انقد دوید که خسته شد و وایساد
به دوروبرش نگاه کرد جاده ساکت ساکت
دروغ بود اگه میگفت نترسید
با بادی که وزید
لرزی به تنش افتاد دو دستشو دور تنش گذاشت و به راه افتاد با دیدن نوری به سمته عقب برگشت
و با خوشحالی دستشو سمتش دراز کرد تا اون ماشین وایسه
سوار ماشین شد
راننده :پسر جوان اینجا چیکار میکنی این وقت شب؟؟
جیهوپ:من.. من از دست یه دزد فرار کردم
راننده:اها پسر جوان ادرست کجاست
جیهوپ:*******
بعد از ده دقیقه
جیهوپ سکوت ماشینو شکست
و به پسر جوون روبروش چشم دوخت
جیهوپ:چند دقیقه مونده
راننده:1 ساعت دیگه میرسیم
جیهوپ:بخشید اسمتون چیه؟؟
راننده:من جی پارکم
جیهوپ:اوه چه اسمه خفنی منم جانگ هوسوکم
پارک:خوشبختم
جیهوپ:منم همینطور ببخشید چند سالتونه؟؟؟
پارک لبخندی از کنجکاویش زد و گفت:من 36سالمه
جیهوپ:اوهااا پشمام بهتون نمیخوره من فکر کردم حداقل 23 سالتونه اخه جونو، جذاب و سکشی هستین
پارک لبخنده گنده تری زد و گفت:یعنی انقدر ؟؟؟
جیهوپ:اره هیونگ
دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد
جیهوپ سرشو به پنجره تکیه داد و هنو دو ثانیه نکشیده به خواب عمیقی رفت
جی پارک از طریق ایینه به پشتش نگاه کرد تا ببینه اون سپر جوان در چه حاله و با قیافه غرق در خوابش مواجه شد لبخندی زد و ماشینو یه جایی پارک کرد کتشون دراورد و روی پسر کشید و بعد دوباره سوار ماشینش شد
.
.
.
پارک توی محل مورد نظر وایساده بود ماشینو یع جایی پارک کرد و از ماشین پیاده شد و به سمته پسر کوچیک رفت
بعد از دوباره ضربه زدن بهش جیهوپ بیدار شد
جیهوپ:اخ موخم، اخ کونم
پارک لبخنده صدا داری زد که جیهوپ خجالت کشیدم و قرمز شد خاک تو سرش که حواسش نبود جی هیونگ اونجاست وگرنه نیم گفت کونش درد میکنه
پارک:بلند شو رسیدیم
بااین حرف جیهوپ عین اینا که برق میگرفت شون بلند شد که کلش خورد به سقف ماشین
دستشو با کلش گرفت و پیاده شد
جیهوپ:خیلی ممنون هیونگ وایمیستی پولتو بیارم
پارک جلوشو گرفت و گفت:نمیخواد
جیهوپ:اما... پارک حرفشو قطع کرد و گفت:رو حرفه هیونگت حرف نزن برو الان 3نصفه شبه خطرناکه و بعد سوار ماشینش شد و رفت
جیهوپ بدوی دو به در خونه ی یه جین رفت
درو محکم میکوبوند
که متوجه روشن شدنه برق شد لعنت بهش باید میفهمید خوابه هنگام باز کردن در غرغر میکرد
یه جین:کی این وقته شب دا.. با دیدن جیهوپ محکم بغلش کرد و ناخداگاه اشکاش سرازیر شد
جیهوپ:خفم کردی یه جین... اییی
یه جین از بغلش درش اورد و دستشو جای جای بدنش میذاشت و میگفت:کاریت نکرده؟؟ میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟؟ داشتم میمردم
تهیونگ:صدای چیه یه جین و را انقدر داد و بی... با دیدن جیهوپ بدوی دو رفت و دونسنگشو بغل کرد
تهیونگ:داداش کوچولو حالت خوبه اون عوضی که کاریت نکرد؟؟
جیهوپ:نههه
.
.
.
یه جین بعد از انداختن پتو دور جیهوپ از اتاق بیرون اومد
و رفت به اتاقش
.
.
.
«یونگی»
بعد از اینکه کارم تمومش شد وسایلامو جمع کردمو به سمته ماشینم راه افتادن بعد از روشن کردنش حرکت کردم دلم برای هوسوکم تنگ شده
.
.
.
چند بار تقه به در زدم و با غذای تو دستم گفت:عشقم، هوسوکم بیام تو؟؟؟
بعد از نشنیدن صدایی درو باز کردم و با دیدن اینکه جیهوپ نیست غذا و پرت کردم و گفتم:بازم که فرار کردی
به ایینه روبروم چشم دوختم و با زدن یه مشت محکم و شکستن شیشه گفتم:وای به حالت اگه پیدات کنم جیهوپ جوری تنبیه ات میکنم که مرغای اسمون به حالت گریه کنن
با اعصبانیت به سمته مبل رفتم و خودمو پرت کردم و با باز شدن در فهمیدم اون برادر ناتنی احمقم اومده
یونگی:جی پارک چندبار بگم اینجا نیا
پارک:چقدر وحشیی داداش ناتنی حوصلم سر رفت شاید باورتون نشه قرار بود بیام خونه ات
یونگی:ساعت 4 نصفه شب که من خوابم
پارک:اره الان خوابی منم دارم با روحت حرف میزنم... خوب داشتم میگفتم داشتم میومدم خونه یه پسر خوشگلو دیدم
سوارش کردم شاید باورتون نشه پسره خیلی خوشگلو کیوت بود دلم میخواست بچلونمش حیف دلم نیومد وگرنه سخت به فاکش میدادم
اخ یادم رفت شمارشو بگیرم بخدا این بیاد با من رل بزنه از همه یک میزنم دیگه قتل انجام نیمدم، کسیو به فک نیمدم و اینجور چیزا
با قیافه ی پوکری نگاش کردم و گفتم:هر غلطی خواستی کن
رفتم که مشغول پیدا کردن بیبیم شم که پارک گفت:نمیخوای اسمشو بدوین؟؟
یونگی:نه کار مهم دارم
پارک:حالا که انقدر اصرار میکنی میگم اسمش جانگ هوسوکه با شنیدن اسم بیبیم و بعد با یاد اوریع اینکه گفت میخواد به فاکش بده
عصبی شدم و رفتم به سمته یقش
و با صدای محکم و عصبی گفتم:کجا بردیش؟؟؟
.
.
.
(هوسوک)
از جام بلند شدم وای چقدر دلم تنگ شده بود خدا کنه یونگی پیدام نکنه
رفتم سمته اتاق داداشم با ندیدنش رفتم سمته اتاقه
یه جین با ندیدن اون فکر کردم شاید پایینن
از پله ها پایین رفتم
جیهوپ:داداش یه جین
رفتم پایین و با دیدن یونگی چشمام تا اخر گشاد شد
یونگی:خوشحالم میبینمت جیهوپ
______________________________________________

I miss youحيث تعيش القصص. اكتشف الآن