هی گایز...
قبل از اینکه واتشاتو شروع کنم باید یه سری چیزا رو بگم...
• من این وانشاتو حدود یک سال پیش نوشتم، تقریبا همزمان با پخش سریال « The falcon and winter soldier » و هنوز سریال لوکی پخش نشده بود پس با یه سری چیزا آشنا نبودم، پس سعی کنید موقع خوندنش به قوانین سفر زمانی توجهی نکنید.
• تو وانشات من درواقع آخر اندگیم اینجوری بوده که استیو نسخه جوونش سپرو به سم داده نه پیر.
• این وانشات کلا چهار پارته و از الان بگم که اسمات نداره!
• حتما اگه تونستید موقع خوندن وانشات این آهنگو گوش کنید:
Groundfold - All We Had Is Goneو همین دیگه...
من منتظر میمونم فالوور و خوانندهها زیاد شن تا استارت وانشاتو بزنم...
خوشحال میشم کامنت بذارید -🤎-
YOU ARE READING
-𝓐𝓶𝓸𝓻𝓪𝓷𝓼𝓲𝓪 🕰🤎-
Fanfiction(𝐧.) /ah-moh-ran-see-uh/ اشتیاق سوختن در غم کسی که نمیتوان به او رسید، سرسپردگی تام و تمام به شخصی که بودن با او ممکن نیست، کسی که حتی با نبودنش میتواند به زندگی معنا دهد... دو بازمانده از زمان... یکی به گذشته برگشت تا آرزوشو زندگی کنه... و اون یکی...