oneshot

252 47 6
                                    

سلام سلام
امیدوارم از وانشات خوشتون بیاد

این ورژن کوکوی بود ولی دو ورژن دیگم داره
مینوی و جیکوک اگر اون کاپلا رو دوست دارید بردید بخونید...
☆☆☆☆☆☆
با شنیدن صدای در سرشو از داخل لب تاپ بلند کرد و اجازه ورود داد.
+بیاین داخل
دختری با موهای بلوند و کوتاه با کت و دامن سرمه ای رنگ در حالیکه کارتابل دستش بود وارد شد.

_قربان آقای کیم نامجون براتون کارت دعوت فرستادن.
+کارت دعوت؟
_بله برای فشن شو
کارتابل رو باز کردو از داخلش کارت رو برداشت.
به تاریخش نگاه کرد.
+ببین ۱۵ برنامه ای ندارم.

منشی خیلی سریع تبلتش رو بررسی کرد.
_خیر قربان
+باشه پس به برنامم اضافه کن فقط یادت باشه یک روز قبل بهم یادآوری کنی.

_حتما آقای جئون با من امری ندارید؟
+میتونی بری.

جئون جانکوک مالک یکی از بزرگترین و معروف ترین شرکت طراحی لباس بود.
برای اینکه تو سن ۳۰ سالگی بتونه مالک یه همچین شرکتی باشه خیلی تلاش کرده بود و بالاخره موفق شده بود آرزوی دوران کودکیشو برآورده کنه.

سرشو داخل لب تابش کردو و به کارش ادامه داد.
☆☆☆☆☆☆☆
کت مشکی رنگشو پوشید و برای بار آخر داخل آیینه قدی اتاقش به خودش نگاه کرد.
الحق که خیلی جذاب بود فکر کنم به همین خاطر از دید دیگران زیادی مغرور بود.

البته حقم داشت یه شرکت بزرگ داشته باشی خوشتیپ و جذاب باشی بایدم به خودت مغرور بشی.
سوار پورشه طوسی رنگش شد و راه افتاد.

وارد ساختمون بزرگ کمپانی کیم نامجون شد.
ماشینای زیادی اونجا بود پس مهمونی بیش از حد بزرگ بود.

ماشین رو گوشه ای پارک کرد و بعد از پیاده شدن و مرتب کردن سر و وضعش وارد آسانسور شد.
به محض باز شدن آسانسور توی طبقه مورد نظر با نامجون برخورد کرد.

کیم‌ نامجون صاحب کمپانی مد و فشن دوست دوران دبیرستان پارک جیمین.
لبخند عریضی زد و دستشو به قصد دست دادن با جانکوک جلو برد.
جانکوکم متقابلا دستشو دراز کرد.
_چه عجب بهمون افتخار دادین جناب جئون
+ممنون که منو دعوت کردین آقای کیم
بهش نزدیک شد و کنار گوشش لب زد:خیلی احمقی حتما باید برات کارت دعوت بفرستم که به دیدن دوستت بیای؟

+ببخش نامجونا ولی باور کن سرم خیلی شلوغه.
_باشه حالا گریه نکن میبخشمت.
برو داخل و از خودت پذیرایی کن.

جانکوک وارد محوطه شد و یکی از صندلیای ردیف جلو رو برای نشستن انتخاب کرد.
بالاخره پارتی شروع شد.

مدلا یکی یکی وارد شدن و داخل جایگاه رژه میرفتن.
جانکوک به سر تا پای همشون نگاه میکرد تا لباسا و تیپشون رو بررسی کنه.
تا اینکه نوبت به آخرین مدل رسید.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 13, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ModelWhere stories live. Discover now